شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۳:۳۸ق.ظ
::آخرین مطلب 5 ساعت پیش | افراد آنلاین: 3

شاید بین چشم ها و شن ها تفاهمی بود…

قرار شد دوربین بدست یک کاروان ویژه رو همراهی کنم … با این که نوجوان بودم اما تجربه ی خوبی در حوزه فیلم برداری و عکاسی داشتم، به همین دلیل…

قرار شد دوربین بدست یک کاروان ویژه رو همراهی کنم …
با این که نوجوان بودم اما تجربه ی خوبی در حوزه فیلم برداری و عکاسی داشتم، به همین دلیل هم بود که مسئول وقت مرکز فرهنگی گلزار شهدا من رو به مسئول کاروان معرفی کرد تا اولین تجربه ی سفرم به مناطق عملیاتی خوزستان، در بهمن ماه سرد سال ۱۳۸۵ رقم بخوره …

صبح زود بعد از صبحانه حرکت کردیم به طرف فکه تا به موقع به مراسم ویژه ظهر عاشورا برسیم …
تا قبل اون سفر از فکه صرفا یک پوستر ساده دیده بودم که یک تپه شنی و چند حلقه سیم خاردار را به تصویر کشیده بود و تنها چیزی که درموردش میدونستم این بود که آقا مرتضی آوین اونجا بود که پاش رومین میره و بشهادت میرسه …

در طول مسیر مسئول کاروان داشت صحبت میکرد ولی من زیاد گوش نمیدادم … بیشتر بفکر این بودم که چطور هم وظیفم رو درست انجام بدم و هم نزارم گرد و خاکی به دوربینم نفوذ کنه …
توی این فکر ها بودم که متوجه حس نگرانی مسئول کاروان که تو صداش موج میزد، شدم …
داشت میگفت با رَمل ها (شن های روان ) خاک بازی نکنید چون شدیدا شیمیایی هستن، از بس که صدام اونجا رو آتش بارون کرده …
میگفت صرفا از اون معبری که مشخص شده حرکت کنید و به هیچ عنوان به سیم خاردار ها نزدیک نشید چون ممکنه باد و توفان همراه شن ها، مین های بجا مونده رو هم جابجا کرده باشه وبه این سیم خاردار ها گیر کرده باشن و بدلیل فاسد بودن، مین ها حساس تر شدن و راحت تر منفجر میشن …
و چند توصیه دیگه …

رسیدیم به پارکینگ یادمان فکه …
دوربین رو مثل یک نوزاد با چفیه ی که تو کاروان بهمون داده بودن قنداق کردم …
وارد معبری که مشخص شده بود شدیم …

حس عجیب و تازه ی داشتم …
اولین سوالی که از خادمین فکه پرسیدم این بود که سید مرتضی آوینی دقیقا کجا پاش رفت رومین؟ میشه رفت و از اونجا عکس گرفت؟
بهم گفتن تو مسیر همین معبره، بروجلو …

راستش پاهام که شنهای فکه رولمس کردن، یادم رفت که قراره من از یک کاروان ویژه مستند سازی کنم … آخه فکه با پوسترش خیلی فرق داشت …

مسیر طولانی نبود ولی راه رفتن رو اون رمل ها حسابی خسته کننه بود …
باد نسبتا تندی کف دشت در حال وزیدن بود و دوطرف معبر، کامل با سیم خاردار بسته شده بود …
بین مسیر بود که جمعی دور یک ویترین شیشه ی کوچکی نشسته بودن …
دوربین و بعضی وسایل شخصی شهید آوینی رو توی ویترینی، در محل اون حادثه ی تلخ گذاشته بودن …

بعد چند دقیقه پیاده روی خسته کننده، رسیدیم به فضایی مستطیلی شکل بزرگ اما محصور با پرچم های بزرگ و سیم خاردار های حلقوی، که کامل پاکسازی شده بود تا مدعوین بتونن بشینن …
حال خودم رو نداشتم و صرفا چند فریم برای رفع تکلیف گرفتم و رفتم یه گوشه ی نزدیک سیم خاردار نشستم …
سخنران سردار سعید قاسمی بود …
با این که سیاسی و آتشین صحبت میکرد اما محمد کله خراب بیخیال روی شن ها نشسته بود و یک دست زیر چونه و با دست دیگه با شن ها بازی میکرد … بیخیال تر از اون که نگران دوربینش باشه …
بیخیال تر از اون که نگران مین فاسد شده ی گیر کرده به سیم خاردار کنار دستش باشه …

به اون حس غریب و دل بگیر فکه داشتم فکر میکردم ..
چیزی که بیشتر من رو حیران کرده بود این بود که کلی مهمان خارجی از کشور های مختلف به درخواست و هزینه ی خودشون اومده بودن … اومده بودن دشتی رو ببینن که خاکش شیمیایی بود و هنوز کلی مین و خمپاره ی عمل نکرده تو دل خودش داشت …
اومده بودن مقتل شهدایی رو ببینن که هنوز پیکر هاشون زیر خروار ها رمل مونده و چون دشت یک دست رمله پاکسازی و تفحص بسیار سخت تره …

اما امروز به این فکر میکنم که راه رفتن ساده رو همچین شنی چقدر ازم انرژی گرفت … چقدر تشنه شدم توی سرمای خشک خوزستان چقدر نفس‌نفس زدم …
حالا فکرشو کن بعد یه عملیات سخت بی آب باشی …
زیر آتش دشمن هم باشی …
تو محاصره هم گیر افتاده باشی …

هرچه به ظهر نزدیکتر میشدیم شدت وزش باد بیشتر میشد … شاید بین چشم ها و شن ها تفاهمی بود برای ندیدن آتش گرفتن خیمه ها …

پ.ن: شهید عزیزی که این چند روزه مهمان ما هستند، از شهدای والفجر مقدماتی منطقه فکه هستند.

 

نویسنده: م- لاری

نوشته شده در تاریخ:پنج شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴۲ق.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین