پنج شنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۹:۱۲ب.ظ
::آخرین مطلب 1 ساعت پیش | افراد آنلاین: 5

شریعتی و نقد فرهنگ و تمدن غرب (6 و پایانی)

 سلسله یادداشت ۶ قسمتی “شریعتی و نقد فرهنگ و تمدن غرب”‌که آخرین بخش آن را در ادامه می خوانیم بخشی از فعالیت های پژوهشی صورت گرفته توسط یکی از نویسندگان…

 سلسله یادداشت ۶ قسمتی “شریعتی و نقد فرهنگ و تمدن غرب”‌که آخرین بخش آن را در ادامه می خوانیم بخشی از فعالیت های پژوهشی صورت گرفته توسط یکی از نویسندگان لارستانی است که به روایتی متفاوت از فعالیت های مرحوم دکتر علی شریعتی در سالهای دور و نزدیک می پردازد. خواندن این سطور خالی از لطف نخواهد بود.

 

یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه های شریعتی مفهوم دیالکتیک یا تضاد است این مفهوم هرچند در مارکسیسم هم وجود دارد اما دیالکتیک مد نظر شریعتی چیز دیگری است. از نظر شریعتی دیالکتیک  ابداع مارکس نیست بلکه وی تنها این مفهوم پرسابقه را وارد مکتب خود نموده و آن را در کنار ماتریالیسم به یک اصل بدل ساخت. او می گوید؛ «دیالکتیک از دموکریتوس تا هگل بینشی ایده آلیستی و خدایی و عرفانی بوده است که مارکس آن را به ماتریالیسم چسباند و چون حکمای مسلمان وارث نگاه مکانیکی فلسفه یونانی بودند با آن به مخالفت برخاستند.» چه بسا ریشه مذهبی و عرفانی دیالکتیک که شریعتی به آن اشاره می کند؛ ثنویت وجودی خود انسان است. او می گوید: «انسان نمونه بارز دیالکتیک است چرا که در او روح و ماده ، خدا و شیطان، عقل و هوس در تقابل و تضادند.»(م آ ۲۳، ص۲۳۶و ۲۳۷) او می گوید: اسلام این تضاد را در ساختمان ثنوی انسان اعلام نموده است. (م آ۲۴، ص ۱۲۹) او معتقد است فلاسفه مسلمان این نگاه به انسان را نداشته اند چون از نظر آن ها جمع متضادین ممکن نبوده اما انسان خود نمونه بارز جمع ضدین است و این جمع به این نحو است که انسان دائما در حال متحول شدن است[۱] و از چیزی به چیزی دیگر متحول می شود. او بر اساس این تحلیل از انسان، او را ارزشمند و مقدس می شمرد. (م آ ۲۳،  ص ۲۳۷)  شریعتی بر اساس این نگاه، دیالکتیک را وارد تحلیل های دینی و تاریخی و اجتماعی خود ساخته و همه تحولات را بر همین مبنا تفسیر می کند.

شریعتی به تفاوت دیگری در دیالکتیک اسلامی و ماتریالیستی نیز تصریح می کند؛ «مارکسیسم با اتصال دیالکتیک به ماتریالیسم که حرکت طبیعت تاریخ و جامعه بر اساس آن توجیه می شود به یک جبر مادی رسیده است که در آن انسان اصالت خویش را از دست می دهد. اسلام با اینکه این تضاد را در ساختمان ثنوی انسان اعلام نموده است نه تنها آزادی ( اختیار) و در نتیجه مسوولیت او را نفی نکرده بلکه دقیقا این دو از متن همین تضاد بیرون می آیند. چه در تعریف اسلامی انسان، انسان وجودی است متضاد، از دو ذات لجن (حما مسنون(آیه ۲۶ سوره حجر)) و روح خدا و اراده ای که می تواند هرکدام از این دو را برابر دیگری انتخاب کند و مسوولیت انسانی او از او می خواهد که نیمه خاکی خویش را در خدمت رشد نیمه خدائی اش قرار دهد و خلق و خوی خدا گیرد.» (م آ۲۴، ص ۱۲۹) در جای دیگر هم تصریح می کند؛ «در ماتریالیسم دیالکتیک کمترین جایی برای انسان وجود ندارد.» (م آ۲۴، ص ۶۸)

بنابراین دیالکتیک اسلامی مدنظر شریعتی و دیالکتیک ماتریالیسم در دو مورد اساسی تفاوت دارند:

  1. مبنای دیالکتیک در اسلام، انسان شناسانه و مبنای آن در مارکسیسم ماده انگاری صرف جهان است.
  2. انسان در اسلام مختار و مسوول و در مارکسیسم مجبور به جبر تاریخی است.[۲]

 

نتیجه: شریعتی با شناخت و آگاهی کامل نسبت فرهنگ و تمدن غرب به نقد آن پرداخت تا برای صاحبان فکر و اندیشه میراثی درخور تامل برجای گذارد. نگاه شریعتی به غرب نگاهی انتقادی است. از نظر او نگاه مادی گرا به جهان و انسان دچار ضعف فلسفی و منشا مشکلات زیادی برای تمدن غرب و سایر جوامع تحت تاثیر آن است. او در عین قبول پیشرفت های مادی غرب، آن را یک جانبه گرا و خالی از اخلاق و انسانیت می داند. او الگوی پیشرفت غربی را ناقص و باعث رخت بربستن معنویت از جوامع می شمرد. بازگشت به ریشه های اصیل فرهنگ اسلام همراه با سازگاری های لازم با زندگی انسان و جامعه امروزی، خط میانه ای است که شریعتی آن را دنبال می کند. شایسته است هر انسان مسلمانی که خود را اهل فکر و اندیشه می داند لختی در سخنان او و شیوه عمل خویش در ابعاد مختلف نظری و عملی به تفکر بنشیند؛ شاید پس از این، خداوند چیز نویی پدید آورد….

 

[۱] . البته باید صدرا و تابعین او را از عنوان فلاسفه مسلمان در اینجا استثنا کرد؛ چون صدراییان معتقدند نه تنها انسان که تمام عالم ماده، آن به آن در حال متحول شدن است. البته پایه این متحول شدن نه یک تضاد بلکه یک حرکت جوهری است.

[۲] . بنابراین طرح مساله تضاد و دیالکتیک در مسائل دینی و اسلامی از سوی شریعتی یک قالب گیری جدید با مفاهیم علمی مکاتب غربی نیست بلکه مفاهیم تحول یافته ای است که شریعتی بواسطه تحلیل های دینی خود به آن معتقد شده است. جای شک نیست که می توان شریعتی را در چنین برداشتی از مبانی دینی، مورد نقد قرار داد اما اتهام مارکسیست گرایی و غیره به او خلاف انصاف علمی است. می توان به شریعتی انتقاد کرد؛ چرا همه وقایع تاریخ اسلام و تشیع را بر اساس تضاد طبقه حاکم و مستضعف تفسیر نموده ولی نمی توان گفت استفاده از مفهوم تضاد و دیالکتیک بخاطر کاربرد در مارکسیسم، مارکسیسم گرایی است.

نویسنده :حامد توانا

نوشته شده در تاریخ:شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۷:۰۳ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین