جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۳۰ب.ظ
::آخرین مطلب 5 ساعت پیش | افراد آنلاین: 4

راز شهری که به قلب زمین پناه برده است

  جایی که آفتاب بی‌واسطه بر زمین می‌نشیند و افق در گرمای هوا می‌لرزد، منظره‌ای غریب آرام‌آرام در چشم پیدا می‌شود. اینجا، در دشت‌های خشک و کم‌جان، شهری است که…

 

جایی که آفتاب بی‌واسطه بر زمین می‌نشیند و افق در گرمای هوا می‌لرزد، منظره‌ای غریب آرام‌آرام در چشم پیدا می‌شود. اینجا، در دشت‌های خشک و کم‌جان، شهری است که انگار آسمان‌های کوچکی را روی زمین برای خود نگه داشته است.

به گزارش میلاد لارستان به نقل از خبرگزاری فارس، اینجا اوز است و این گنبدهای خاموش، اولین سؤالی هستند که در ذهن هر مسافری جوانه می‌زند.

این‌ها چه هستند؟ مقبره‌هایی برای بزرگان؟ رصدخانه‌هایی برای ستاره‌شناسان کویر؟ سفر ما به اوز، برای کشف راز همین آسمان‌های زمینی است؛ بناهایی که داستانشان، داستان نبرد انسان با طبیعت و پیروزی ایمان بر فراموشی است.

 

شهری که با گنبدهایش نفس می‌کشد

سفر به اوز، سفری به دل جغرافیای جنوب ایران است. از شیراز که راهی شوید، حدود ۳۴۰ کیلومتر راه در پیش دارید؛ مسیری که هرچه جلوتر می‌رود، سبزینگی را پشت سر می‌گذارد و به شما رنگ واقعی خاک را نشان می‌دهد.

می‌توانید با خودروی شخصی بیایید یا از پروازهای فرودگاه لارستان استفاده کنید و از آنجا با فاصله‌ای کوتاه خود را به اوز برسانید.

اما به محض ورود به شهر، تمام تصوراتتان از یک شهر کویری به هم می‌ریزد. در میان خانه‌هایی با معماری امروزی و کوچه‌های آسفالت، این گنبدهای باستانی ناگهان از میان تاریخ سر برمی‌آورند.

انگار قلب‌های قدیمی شهر هنوز در سینه‌ مدرن آن می‌تپند. مردم محلی به آن‌ها برکه می‌گویند. و برکه‌ها، آب‌انبارهای شکوهمندی هستند که روزگاری رگ حیات این دیار بوده‌اند.

 

 

هر قطره یک نذر از دل تاریخ

اینجا، هر بنایی روایتی دارد. اما داستان برکه‌ها، روایتی از جنس دیگر است. این‌ها را نه پادشاهان برای تفاخر، که نیکوکاران برای بقا ساخته‌اند.

این بناها شناسنامه‌های زنده‌ شهرند؛ از برکه سلفی که با شکوهی ۷۵۰ ساله از دوران تیموریان به یادگار مانده و در ۲۶ آبان ۱۳۷۸ به ثبت ملی رسیده، تا آب‌انبار ملا محمد، یادگار ۲۵۰ ساله دوره افشاریان، و برکه حاج رئیس که با ۱۱۰ سال قدمت، قصه‌های دوران قاجار را در سینه دارد. این دو نیز در یک روز بهاری، در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۷۸، در فهرست میراث ملی ماندگار شدند.

نام این نیکوکاران بر پیشانی بناها حک شده تا بگویند شرافت، ماندگارتر از سنگ و ساروج است.

وقتی کنار دهانه یکی از این برکه‌ها می‌ایستی، انگار کنار یک چاه مقدس ایستاده‌ای. بادی که درون آن می‌پیچد، صدای قصه‌ها را با خود می‌آورد؛ قصه‌ دعاهای باران، قصه‌ زنانی که کوزه‌هایشان را با امید پر می‌کردند و قصه‌ مردمی که آموخته بودند آب، وقف کردنی است، نه فروختنی.

 

سفری به بطن زمین

پایین رفتن از پله‌های یک برکه، تجربه‌ای است که در هیچ جای دیگر پیدا نمی‌کنید. با هر قدم که در دل زمین فرو می‌روی، دنیا عوض می‌شود.

گرمای ۵۰ درجه بیرون، به خنکایی باورنکردنی بدل می‌شود. نور شدید آفتاب، جای خود را به نوری ملایم می‌دهد که از دهانه گنبد به درون می‌تابد و سکوتی محض، جای هیاهوی شهر را می‌گیرد.

دیوارها تنگ نیستند، تاریخ تو را در آغوش می‌گیرد. حس می‌کنی در بطن زمین، در رحِم امنی پناه گرفته‌ای.

اگر چشم ببندی، صدای چکیدن آخرین قطرات باران از سقف را خواهی شنید. صدای قدم‌های مردی که برای سرکشی به میزان آب آمده است.

تو در آن لحظه تنها یک بازدیدکننده نیستی؛ یک محرم راز شده‌ای. راز شهری که برای زنده ماندن، به قلب زمین پناه برده است.

 

شهری برای تماشا یا برای احترام؟

امروز گردشگران زیادی به اوز می‌آیند. بعضی برای عکاسی با این گنبدهای منحصر به فرد آمده‌اند.

بعضی برای دیدن معماری عجیبشان. اما آن‌هایی که داستان را می‌دانند، آرام‌تر قدم می‌زنند. بر لبه سنگی برکه می‌نشینند. به انعکاس آسمان در آب اندک باقی‌مانده خیره می‌شوند. به دیوارهای ستبرش دست می‌کشند.

این‌ها همان‌هایی‌اند که آمده‌اند احترام بگذارند، نه فقط بازدید کنند. آن‌ها در هر برکه، نه یک مخزن آب، که یک مدرسه سخاوت و یک مسجد خاموش را می‌بینند. و شاید اوز، بیش از هرچیز، چنین بازدیدکنندگانی را به سوی خود می‌خواند.

 

میراثی که با خود می‌بری

وقتی از اوز بیرون می‌آیید، شاید چیزی با خودتان نبرید؛ نه کاشی شکسته‌ای، نه سنگی از دیواری. اما درونتان سبک‌تر می‌شود. انگار بخشی از روح بلند این شهر را با خود حمل می‌کنید.

در بازگشت، وقتی دوباره در جاده به آن گنبدهای سپید نگاه می‌کنید، دیگر برایتان یک سؤال نیستند. آن‌ها پاسخ‌اند.

پاسخ انسان به سخت‌گیری طبیعت. و شاید این همان معجزه‌ اوز است؛ جایی که مردمش به جای طلب آب از آسمان، خودشان بر روی زمین، آسمان‌هایی سپید ساختند تا حافظ هر قطره از زندگی باشند. سایه‌ این آسمان‌ها، بلندترین میراثی است که بر دوش این شهر باقی مانده است.

ف ۱۱۰

 

نوشته شده در تاریخ:دوشنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۱:۰۴ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

1 Responses to “راز شهری که به قلب زمین پناه برده است”

  1. سپاس ازخیران. برکه ساز گفت:

    احسنت بر بزرگواران وخیران اوزی که با ساختن این برکه ها. حیات. را به منطقه هدیه کردند

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین