خر (الاغ)گاهي توي ضربالمثلها، اصطلاحات و كناياتي كه بيبي به كار ميبره، متوجه شدم كه اسامي بعضي از حيوانات خيلي تكرار شده و معناي اونارو برجسته تر ميكرده و گاه…
خر (الاغ)
گاهي توي ضربالمثلها، اصطلاحات و كناياتي كه بيبي به كار ميبره، متوجه شدم كه اسامي بعضي از حيوانات خيلي تكرار شده و معناي اونارو برجسته تر ميكرده و گاه به صورت مثبت و گاهي منفي مورد استفاده قرار ميده. بيبي ميگه كه ضربالمثلها به عنوان قسمتي از ادبيات شفاهي يك جامعه نشان دهنده اينه كه از دل مردم و از واقعيات يك جامعه سرچشمه گرفته كه با توجه به اين كه خيلي ساده بيان ميشن، اما عميقترين انديشهها و احساسات و كنايات را از واقعيتهاي يك جامعه، منعكس ميكنن و كلام و جملات گوينده به كمك اونا شيرينتر و بامعناتر براي شنوندهها بيان ميشه و به قول بيبي چاشني كلام وسخن ها همين ضربالمثل و كنايات و اصطلاحات است كه در فرهنگ و ادبيات شهرمون لار وجود داره و تعدادشون هم خيلي زياده و ميطلبه كه جووناي باذوق و اهل پژوهش در اين زمينه نيز تحقيق كنن و حاصل تحقيقشون رو براي آيندگان به وديعه بذارن انشاءا… بيبي اضافه ميكنه كه بعضي از حيوونا مثل الاغ يا همون «خر» كه در گذشتهها هم به عنوان يك وسيله نقليه ازش استفاده ميشد و به مردم سواري ميداده هم به عنوان يك وسيله باركش و در خيلي از خونههاوجود داشته. و بعد از «اسب» كه توي خونه بزرگان و ثروتمندها بوده «خر» حيوون اهلي و آشناي خونههاي خيلي از مردم ديگه اين ديار بوده و چون زياد مورد استفاده قرار ميگرفته از اين حيوون هم در ضربالمثلها ، اصطلاحات و كنايات لاري زياد اسم برده شده و به طول كلي حضوري پررنگ در گفتهها و ادبيات شفاهي مردم لار داشته.
گفتم: بيبي مثلا چندتا رو ميتوني برامون بگي؟
بيبي گفت: چرا كه نه و ادامه داد به تعدادي از اين مثلها و كنايات توجه كن تا خودت نتيجه بگيري كه قديما بيدليل و بيجهت چيزي يا حيواني رو ضربالمثل نكردن و در كنايات مورد استفاده بيمورد قرار ندادن:
«خر» شَه خَرمن مَه كِردِه
يعني: پا در كفش كسي كردن.
***
مرگ خَرون عَيش سَگون
مرگ خران، عروسي سگان است.
***
پول اَبارِه خَرِه
ثروتمندي كه راه استفاده از ثروت خود را نداند.
***
خرِ پير و اوسار رنگي
در مورد لباس و زينت نامناسب و ناموزون گويند.
***
خرُم زَده، دو كُرَه شارْدِه
گاوم زاييده (به فارسي)
***
هم خرسواري اكُن هم ادِدَه خاله اَچو
زيارت شاعبدالعظيم و ديدن يار (هم فال است و هم تماشا)
***
خَر، مَمِر بهار اَبو خَربزه وا خيار اَبو
علف ته دل سهار ابو
بزك نمير بهار مياد، كمبزه و خيار مياد
***
گوشْتِ خَر مُتَشه نَمكُش ني (اصطلاحي است)
هنگامي كه خبر بدي ميشنود و بخواهند به آنها سرايت نكند.
***
خر اَخور و خور اَخر
خر تو خر
***
خرو شوي كره خرو اشنوي
احترام گذاشتن به بعضي از اقوام و نسبت به بعضي از آنها، بياعتنا بودن.
***
خري كه وپيري تربيت بِبو، وَسوئه بَزال قيومت خشِه
هر چيزي را به موقع بايد مورد استفاده قرار داد.
***
خرِ خَسّه، منتظر اوشه
شخص تنبل منتظر است تا از هر فرصتي براي استراحت خود استفاده كند.
***
سِزاي خر بُوَد سابات تاريك
جريمه آدم خطاكار مجازات شدن است.
***
اسوار خرِ مردم بُدَه يكساعَته!
هر امانتي را بالاخره بايد به صاحبش برگردانيد و دائمي نيست.
***
كره خر و نمك شَوَ بُدِه (كنايهاي است)
كنايه از اشتباه شنيدن مطلبي است.
***
دِگَه خَرُت ناچو
ديگه از تو كاري برنميايد ديگر حنايت رنگي ندارد.
***
خر خاله و اَما چه كارَه
شخصي گمنام و بياعتبار كه خود را به شخص صاحب نام و با اعتباري نسبت دهد و از نام او استفاده ببرد.
***
خدا خر اَبينه كه شاخ اُشنادِه
وقتي از وسيلهاي براي كار ناپسند و نامعقولي استفاده شود همان بهتر كه آن را نداشته باشد.
خداوند بيجهت نعمتي را از كسي دريغ نميكند.
***
خرو عر عَر اُشكه «خَندل» مَه فَل اُشكِه
وقتي كه بخواهند «زگيل» پشت دست كسي را از بين برود اين را ميخوانند.
***
پيش خَرون، چه كاه بَري چه زعفِرون!
به بعضي افراد چه بيمحلي كني چه احترام بگذاري فرقي نميكند. كسي كه قدر محبت ديگران را نداند.
***
خر، و پَيغوم آو ناخوئه
براي انجام كار بايد حضور داشته باشي و با سفارش و پيام، كار درست انجام نميگيرد.
***
خر اَقافله مردم مَرَسَن
براي ديگران و غريبهها سودمند نبودن و براي خودي هيچ سودي نداشتن.
***
سِرگِن خر ادو وابو لعنت اَهر دو وابو
نه اين و نه اون، هر دو مثل هم و به درد نخور هستند.
***
خر چه دونِه قدرِ حلواي نبات!
كسي كه قدر نشناس است و معني محبت را نميداند.
***
خرُم از خر مدونه احمَدوني، كمتر ني
كنايه از اين است كه از نيامدن او ناراحت نيستم و خلأ حضور او ارزش ما را كم نميكند بدون او نيز شخصيت خود را دارم.
***
يكچي اَكَپِ خر افتاد، خرو به عرعر افتاد
آنقدر بيظرفيت بود كه تا خبري را شنيد آن را در همه جا پخش كرد.