«اسب»در شماره قبل گفتيم كه بيبي به هنگام صحبت كردن با مردم در لابه لاي حرفهاش، از كنايات و ضربالمثل ها استفاده ميكنه كه مثل يه چاشني،به صحبتهاش مزه ميده…
«اسب»
در شماره قبل گفتيم كه بيبي به هنگام صحبت كردن با مردم در لابه لاي حرفهاش، از كنايات و ضربالمثل ها استفاده ميكنه كه مثل يه چاشني،به صحبتهاش مزه ميده و اونا رو بهتر و جذابتر به شنونده تفهيم ميكنه. به قول بيبي اينها به عنوان بخشي از ادبيات شفاهي جامعه شهرمون لارستان، كاربرد فراواني ميتونه داشته باشه كه متأسفانه جووناي امروزي خيلي با اونا آشنايي ندارن و به جاست كه در احياي بيشتر اين ادبيات و شناسوندن اونا به بقيه افراد، پژوهشي خاص صورت بگيره و نذارن كه اينها نيز همراه با مرگ بزرگترهاي خانواده به گورستان تاريخ ادبيات شهرستان سپرده بشه. و باز بيبي در شماره قبل از جايگاه بعضي از حيوانات مثل «الاغ» اصطلاحات و كنايات و ضربالمثل هايي گفت كه نشون از اهميت استفاده از نام اين حيوان به عنوان يك وسيله نقليه و هم يك وسيله باركش ميداد . در اين شماره نيز از جايگاه و كاربرد «اسب»، بيبي چند نمونه ضربالمثل و كنايه و… براتون ميگه و بقيه رو به خودتون واگذار ميكنه كه تكميل كنين.
اگه از «اسب» كتسّم، از اصل، نكتسّم!
(وقتي افراد با اصل و نسب و ثروتمند و قابل احترام، بر اثر حادثهاي ثروت و دارايي خود را از دست بدهند و مردم احترام سابق برايشان قائل نباشند.)
****
چَكو پَكو مَچَش نِدا «اسب» و كُتَل مَه جا ندا(ضربالمثلي است)
وقتي كه پسري به خواستگاري دختري برود كه بين انها تناسب خانوادگي (بخصوص از نظر اصل و نسب) وجود نداشته باشد مثل چكو پكو هستند و خانواده اصيل دختر منتظر بمانند كه فردي با تمام ويژگيهاي خوب و مثبت و هم سطح با آنها به خواستگاري دخترشان برود، «اسب» و كتل شايسته داماديشان است.
****
هر «اسبي» شُئَوِس، شُدُوَنا
وقتي كسي به هر دري متوسل شود و تلاش كند تا كار خير و مثبت سر نگيرد و مانع انجام آن شود.
****
وَ جاي «اسب» شيري، خر شو بَسّه!
وقتي كه چيز يا فرد بد و شروري جايگزين چيز يا فرد خوب و خيرانديشي شود.
معادل: وجاي آب شيرين، چشمة شور
****
ادَنگه دَنگه ناچِم اَسوزي كَندَه ناچِم
«اسب» اَطويله بَسّه پاي پياده ناچِم
وقتي كه ميخواهند وسيله نقليه خود را يعني «اسب» به رخ افرادي بكشند كه آن را نداشته و مجبور بودند پياده براي انجام كار كشاورزي بروند.
****
شو «اسب خان گُتِن» يابو (ضربالمثل است)
به اسب خان گفتهاند، يابو
****
اسب بُدُو، كاه جوْ خُش زياد اَكو
هركس به اندازه تلاش خويش بهره ميبرد.
اسبي كه زياد بدود، كاه و جو خود را زياد ميكند.
****
خُش اَپاي اسب اَبَنِه مردم اَپاي گِرَه
به انسان خودبين ميگويند.
****
بيا «اسب» سفيد كُرَه دنبال
طلا نعلُش مكن هشتاد مثقال (واسونكي است)
****
اسب سبز زين طلا مَزطاق دَولو جا نِدا
شه سوارِ شازده داماد، تا كمربندش طلا (واسونكي است)