« قرار بود از جبهه به لار برگردیم. به اتفاق یکی از دوستان، از دسته جدا شدیم و مسیر را گم کردیم طوری که به عراقیها نزدیک شده بودیم و…
« قرار بود از جبهه به لار برگردیم. به اتفاق یکی از دوستان، از دسته جدا شدیم و مسیر را گم کردیم طوری که به عراقیها نزدیک شده بودیم و صدای آنها را می شنیدیم. اسلحه ای همراه نداشتیم. فقط چند تا بُتُنور (نان محلّی) همراه داشتیم. به طرف عراقی ها پرت کردیم. آنها فکر کردند منفجر می شود و فرار کردند. ما هم فرصت پیدا کردیم که باز گردیم. »
نام: علی اصغر
نام خانوادگی: اسلام پناه
نام پدر: غلامعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۳
میزان تحصیلات: سوم دبیرستان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۳/۰۱
محل شهادت: حاج عمران عراق
نام عملیات: والفجر۲
دوره ابتدایی را در مدرسه کمیل گذراند و وارد مدرسه راهنمایی فارابی شد. « از کودکی با مسجد و مذهب مأنوس بود … سه ساله بود که روی پشت بام می رفت و اذان می گفت و این به خاطر جوّ مذهبی خانواده بود. به یاد دارم که در حسینه اعظم مراسم قرآنی برگزار شد. به خاطر کمی سن، او را راه نمی دادند. ناراحت پشت درب می نشست و به قرآن و دعا گوش می داد و حفظ می کرد. بعد که تعقیبات نماز را حفظ کرد اقامه گوی مسجد ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد. » (خاطرات خانواده) علی اصغر از اعضای فعال گروه مقاومت مسجد ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از نگهبانان امام جمعه بود. تحصیلات متوسطه را تا سال سوم، در دبیرستان صحبت لاری ادامه داد. به علت کمی سن، چندین بار از رفتن وی به جبهه جلوگیری شد امّا بالاخره عازم جبهه شد.
« قرار بود از جبهه به لار برگردیم. به اتفاق یکی از دوستان، از دسته جدا شدیم و مسیر را گم کردیم طوری که به عراقیها نزدیک شده بودیم و صدای آنها را می شنیدیم. اسلحه ای همراه نداشتیم. فقط چند تا بُتُنور (نان محلّی) همراه داشتیم. به طرف عراقی ها پرت کردیم. آنها فکر کردند منفجر می شود و فرار کردند. ما هم فرصت پیدا کردیم که باز گردیم. » بیش از یکسال در جبهه های مختلف حضور داشت. « آخرین باری که به مرخصی آمد به کلّی عوض شده بود. با آنکه پانزده روز مرخصی داشت، بیش از پنج روز طاقت نیاورد و برای شرکت در عملیات به جبهه باز گشت. » (خاطرات خانواده) و اول خرداد ماه سال ۶۲ طی عملیات والفجر ۲، به شهادت رسید.
« اول مفقودالاثر اعلام شد. تا اینکه برادرش به منطقه حاج عمران رفت. جسد ایشان بین تپه ای افتاده بود. ۱۸روز جسد ایشان آنجا بود و به علّت سوختگی قابل شناسایی نبود تا اینکه از روی دندانهایش وی را شناسایی کردند. » (خاطرات خانواده)
بخشهایی از وصیت نامه این شهید بزرگوار:
« بدانید که ما همه از سوی او آمده ایم و عاقبت به سوی او باز می گردیم. اینجانب علی اصغر اسلامپناه در تاریخ ۱۶/۳/۶۲، داوطلب از بسیج سپاه لار اعزام گشتم و حال که این وصیت نامه را می نویسم بسیار خوشحالم … »
« … بیشتر دعا بخوانیم و مسجدها را پر کنیم. از طرف من به همه برادران عضو پایگاه مقاومت مسجد ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سلام برسانید و همچنین به امام جمعه گرامی و محبوب لار حضرت آیت اللّهی سلام برسانید، برادران قدر ایشان را بدانید …»
« پیام من به ملّت ایران این است که وحدت خود را حفظ نمایند و یاور و پشتیبان امام امّت باشند و هرگز نگذارند که این حکومت الهی بدست تجاوزکاران بیفتد. اصرارم بر این است که امام را فراموش نکنید زیرا که پدر نور چشم ماست … حتماً به نماز جمعه ها بروید که این نماز جمعه، خود سدّی است جلو ابرقدرتها و استعمارگران شرق و غرب. » (وصیت نامه)