جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۴:۵۹ب.ظ
::آخرین مطلب 2 ساعت پیش | افراد آنلاین: 1

سالاد بادمجون

به‌باجي نسبت به فارسي صحبت كردن بچه ها خيلي حساسه .  اون ميگه : نمي‌دونم دليل اين كارتون چيه ؟  مي‌گم: مي‌خوايم با اين كار درست حرف زدن به بچه…

به‌باجي نسبت به فارسي صحبت كردن بچه ها خيلي حساسه .  اون ميگه : نمي‌دونم دليل اين كارتون چيه ؟  مي‌گم: مي‌خوايم با اين كار درست حرف زدن به بچه ها ياد بديم تا در مدرسه با مشكلي مواجه نشن .  ميگه: اينا همش بهانه است مگه ما با پدر و مادراي شما فارسي حرف زديم ؟ چي شد ؟ يعني اونا فارسي ياد نگرفتند ؟ مگه همين عمو موسي خودت دبير فارسي و دستور نيست ؟

مي‌گم: درسته ولي …. مي‌پره وسط حرفامو مي‌گه : ولي نداره . از اينا گذشته مگه حالا خودتون زبان فارسي رو به بچه هاتون درست ياد مي‌دين . همين الان بچه ات مي‌دوئيد بهش گفتي دو نزن . به جاي اينكه بگي ندو . به‌باجي خيلي تيز و زيركِ . حواسش همه جا هست راست مي‌گه چه جمله اي بكار برده بودم .

خلاصه يك روز با اهل و عيال به ديدن به‌باجي رفتيم . اون مثل هميشه اميرحسين (‌ پسرم ) را روي زانوهاش نشوند  و بعد از اينكه نقل و شكلاتي بهش داد پرسيد : خوب پسرم بگو ببينم ناهار چي خوردي ؟  امير حسين همانطور كه شكلاتشو مز مزه مي‌كرد گفت : سالاد بادمجون .  با تعجب گفت سالاد بادمجو ن ؟ پسرم گفت : آره اينقدر خوشمزه است كه نگو .

 به‌باجي سرش رو برگردوند رو به من و گفت : امان از دست اين غذاهاي فرنگي يادش بخير بي‌بي غذايي درست مي‌كرد به اسم « بادنجونه پو اَ » اينقدر خوشمزه بود كه مي‌خواستي انگشتاتو بخوري .خدا بيامرز اول ميومد چند تا بادمجون بزرگ و كامل يعني با پوست و كلاه ، به سيخ مي‌كشيد و مي‌ذاشت توي تنور يا به قول امروزيها «‌فر» . پخته كه مي‌شد ، اونو با گوشت‌كوب  خوب نرم مي‌كرد و پياز خام ريز ريز شده ونمك و فلفل به مقدار كافي  اضافه مي‌نمود .

البته بعضي وقتها كمي روغن و نعناي خشك هم اضافه مي‌كرد .بعد از اين مرحله دانه هاي انار ترش و اگه نبود سركه روش مي‌ريخت و ديگه آماده خوردن بود. صحبت به‌باجي كه به اينجا رسيد  رو بهم كرد و گفت : خوب حالا تو بگو طرز تهيه اين سالاد بادمجون چيه ؟  اميرحسين با شيطوني گفت : اِهِه به‌باجي يك ساعته در مورد سالاد بادمجون داري صحبت مي‌كني بازم داري از
بابام مي‌پرسي ؟  گفت: يعني چي ؟  اميرحسين ادامه داد : خوب بابا جون اين چيزاي كه گفتي دقيقا” همون سالاد بادمجون مامان منه .  به‌باجي  سرش رو برگردوند نگاه تندي بهم كرد . از خجالت آب مي‌شدم آخه از چشماش مي‌خوندم كه منظورش چيه . ناگهان عصاشو برداشت و به دنبالم دويد . منَم پا گذاشتم به فرار .  به‌باجي با فرياد مي‌گفت : زبونمونو كه گم كرديم اسم غذاهامونو چرا تغيير مي‌ديد …….. وايسا كه اومدم .

امير حسين داشت از خنده روده بر ميشد .

نوشته شده در تاریخ:یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۳:۵۰ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین