رفته بودم میوه فروشى آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می آمد کارگراست یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود. فروشنده…
رفته بودم میوه فروشى آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می آمد کارگراست یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود. فروشنده گفت: ۲۷۵۰۰ تومن ، پیرمرد که به نظر می رسید شوکه شده پرسید: مگه چند کیلو هست؟
فروشنده گفت: یه کم از دو کیلو بیشتر ، پیرمرد با دهانی که از تعجب باز مانده بود پرسید مگه کیلو چنده؟ و فروشنده جواب داد: ۱۲۵۰۰ تومن؟؟؟!!!
بیچاره پیرمرد با خجالت گفت: من فکر کردم کیلویی ۱۲۵۰ تومن هست! نه آقا نمی خوام و کیسه رو همانجا گذاشت و رفت . فروشنده با پوزخند به شاگردش گفت: بیا این زردآلوی ۱۲۵۰ تومنی رو بریز سر جاش! و شلیک قهقهه ی هر دو به آسمان رفت ، بعدش برگشت با قیافه ای حق به جانب به من گفت: عجب دیوونه هایی پیدا میشوند ، جواب دادم : به گمانم دیوونه نبود احتمالا سالهاست میوه ی نوبرانه ی تابستون نخریده و نمی دونه قیمت این میوه ها حدودا چقدره . شاید هم فکر کرده شما حراج کردید و اون خیلی خوش شانس بوده که می تونه یک بار از این میوه ها برای خانواده ش ببره….
چیزهایی که لازم داشتم خریدم و از میوه فروشی بیرون آمدم . دلم به درد آمده بود . افکار مختلفی ناگهان به ذهنم هجوم آوردند و من مانده بودم به کدام یکی فکر کنم.
به یاد هرم “آبراهام مازلو” افتادم که چطور عزت و کرامت انسان ها در گرو نیازهای اولیه و مادی آن ها قرار دارد. ازهرکس میپرسی چرا روزه میگیری همان جواب نخ نمای همیشگی را می دهد ، برای همدردی با ضعفاو گرسنگان !
کدام مستمند، کدام کودک خیابانی، کدام زن بی پناه صبح بیدار می شود ، پای سفره ای هفتاد رنگ می نشیند و تا خرخره میخورد و بعد تا غروب در خنکای کولر می خوابد و هنگام افطار باز بساط غذای رنگارنگ پهن میکند؟؟؟ گرسنگی کشیدن من و تو کدام گرسنه را سیر می کند ؟ دروغ نگفتن و فرو نبردن گرد و خاک غلیظ به حلق ، کدام بچه یتیم را لباس می پوشاند؟؟؟
كاش امسال ماه رمضان مردم كشورم بجاى مومن تر شدن ” مهربان تر” شوند ، و بيشتر به نيازمندان كمك كنند ، كاش مردم كشورم بدانند ، دستانی که کمک می کنند پاک ترند از لبهایی که دعا میکنند