بي بي اين روزها نبيرهدار شده و حسابي خودشو با اين نوزاد خوشبخت،سرگرم كرده. خوشبخت از اين نظر كه نوزاد، چنين بيبي با حوصله و شيرين سخني داره كه گنجينهاي…
بي بي اين روزها نبيرهدار شده و حسابي خودشو با اين نوزاد خوشبخت،سرگرم كرده. خوشبخت از اين نظر كه نوزاد، چنين بيبي با حوصله و شيرين سخني داره كه گنجينهاي از فولكور لارستان هم در سينه داره. من هم از فرصت ها و لحظهها استفاده ميكنم و با شنيدن صداي بيبي كه گاه لالايي گاه متل و گاه ترانههاي محلي رو براي كوچولوي نورسيده ميخونه، سريع يادداشت ميكنم.
امروز بيبي وقتي داشت نوزاد رو قنداق ميكرد اين متل رو براش ميخوند:
بَنَك(۱)نَك(۲) و بَنك نَك
سوزَن شَوي بَنك نَك
بنك نَكُش كَتونه
كُلالَش از كَتونه
كتون باغِ شاهي
پنجه اَزِن اَماهي
ماهي قلَندر بُدِه
راهي بندر بُدِه
گفتم بيبي چرا شعر بِشَخ شَخ براش نميخوني مگه يادت رفته، اين روزها اصلا نشنيدم كه اينو بخوني؟
بيبي گفت: اين شعر مال زماني است كه نوزاد چند ماهه شده و ديگه توي قنداق نيست مگه نميدوني كه در هر مرحله از سنين نوزادان، در فرهنگ قديم ما لارستان، ترانهها و متل هاي مخصوصي براي اونا داريم و ميخونديم؟ شعر بالا، براي زماني است كه نوزاد در قنداق است البته اشعار ديگهاي هم داريم مثل:
قربون بِبِم(۳) سه جاي نَكُش
چَش و بُرم(۴) و كِلَكُش(۵)
و يا…
خُدا خُدا اُشدَيسَم(۶)
امام رضا اُشدَيسَم
بيدَك و دَوا اُشدَيسَم
وَ زِرِ دعا اُشدَيسَم
عَوَض (۷) ميلِ طِلا
عَوض خونه سِوا
يك بِچِ جُئوني(۸) مُبا(۹)
بِچِ نارُ و نرگسِه
بِچِ بعدِ هَرگِسه
بچ نارنج و ترنج
بچ بي غصه و رنج
بي بي امروز خيلي سرحال بود و راحت ميتونستم همه اون متل هايي كه در سنين اوليه نوزادي براي اونا خونده ميشه رو ازش بپرسم. نوزاد هم خوشبختانه ساكت و آروم روي پاي بيبي قرار داشت و زل زده بود توي چشاي بيبي و انگار اون هم داشت به دقت به اين ترانههاي خودساخته قديمي گوش ميداد. بيبي از اين ترانهها و متلها خيلي توي حافظه داشت. چون يكي بعد از ديگري ترانهها رو واسه نوزاد عزيزش زمزمه ميكرد و من هم اونارو يادداشت ميكردم.
در اين موقع بيبي قدري گل توتيا به صورت نوزاد ماليد و سرمهدان آورد و يك ميل سرمه توي هر كدام از چشماي نوزاد كشيد.
گفتم خاصيت اين توتيا و سُرمه چيه كه هر روز اين كار رو تكرار ميكني؟ بيبي گفت:توتيا، پوست صورت نوزاد رو سفيد و لطيف ميكنه و براي جلوگيري از «ريزه گرمايي» است (عرق سوز شدن پوست و جوش زدن) و سرمه هم كشيدم كه چشم نوزاد به مرور گشاد و مست بشه. دستي هم به دو طرف بيني نوزاد كشيد و چند بار ادامه داد تا به قول خودش «پوزُش پهن نِبو» (دماغش قلمي و باريك شود چون دماغ نوزاد پهن بود) و ميخوند:
پوزِ(۱۰) پَهنُش، چَش تنگُش، لَب قَندُش
بيبي گفت: كمي هم روغن بادام روي سر نوزاد ميريزم تا «سِرَش تُشك نِبَنه» و موهاش هم در آينده پرپشت بشه و خوند:
پوزُش جُئو وابو، چَشُش گُشاد وابو، موهاش بلند وابو
بيبي درست ميگفت توي فرهنگ غني لارستان قديما براي نوزادان خود توي هر مرحلهاي و در هر زمينهاي هم آداب و رسوم مخصوص و هم ترانهها و اشعار و سرودههاي مخصوصي داشتن. بي بي ميخوند و من با اشتياق مشغول نوشتن بودم گرچه خيلي از اين ترانهها ومتلها رو شنيده بودم ولي بعضي از اونا برام تازگي داشت. حتما براي شما خواننده عزيز و علاقهمند هم اينطور خواهد بود. به اين متل آخري هم توجه كنين:
گُلِ تِكِ طاقچَيائه
ميوه درختيائه
زِنِ پُسِ پادشاهه
بوآش بِدا شَه در بُبو
اَدُكون زَرگر اُشبُبو(۱۱)
طوق طِلا شَز(۱۲) بَر اُسي(۱۳)
ميوة همه رنگ شَز بَر اُسي
در اينجا نوزاد ديگه به خواب رفته بود و بي بي هم ساكت شد.
۱-قنداق
۲-خوب
۳-بشوم
۴-ابرو
۵-چانهاش
۶-به ما داده است
۷-به جاي
۸-قشنگي
۹-داريم
۱۰-بيني
۱۱-او را ببر
۱۲-برايش
۱۳-بخر