بيبي نرگس اون روز با شورو شوق زيادي، خونه رو مرتب و تميز كرده بود چندتا بشقاب حلوا مقراضي و دوتا دوري يغدر و چندتا نون شل شلو(۱) و بالاتوه…
بيبي نرگس اون روز با شورو شوق زيادي، خونه رو مرتب و تميز كرده بود چندتا بشقاب حلوا مقراضي و دوتا دوري يغدر و چندتا نون شل شلو(۱) و بالاتوه سختو(۲) هم پخته بود. سبزيها رو هم شسته و توي سبد توري ريخته بود تا آب اضافي اون بچكه.
مقداري خرك(۳) و رطب هم به دتزدهاش(۴) سفارش كرده بود كه از خونهشون بچينن و بيارن از نوع خنيزي(۵) براي افطاري يخني هم گوشت و كلم توي گشك (۶) بار گذاشته بود و با شعله گاز ملايم يواش يواش جا ميافتاد و بوي خوش اون در فضاي آشپزخونه بيبي نرگس ميپيچيد. اون تنها زندگي ميكرد و خيلي به ندرت دور و برش شلوغ ميشد و هميشه اين بيبي ما بود كه تنهايي بيبي نرگس رو پر ميكرد. بيبي شور و شوق و جنب و جوش بيبي نرگس رو كه ديد فهميد بايد امشب براي افطاري مهمون داشته باشه.
حدس بيبي درست بود. چون از بيبي خواست تا براي افطار اونجا بمونه، اما بيبي عذرخواهي كرد آخه خودش مهمون داشت خونه بيبي هيچ وقت خالي نميشد هميشه چند تا از بچهها ، نوهها و نبيرهها دور و برش بودن. چيزي به اذان مغرب نمونده بود بيبي به بيبي نرگس كمك كرد سفره افطار رو پهن كرده و هرچي آماده شده بود با سليقه روي سفره گذاشتن و بعد بيبي خداحافظي كرد و رفت.
بعد از افطار بيبي يك قدح فالوده محلي رو كه شيرين كرده و با عرق نسترن مزهدار كرده بود برداشت قدري مغز گردو رو هم كه از قبل خيس كرده و چند بار شسته بود تا زردي آب روي مغز گردوها شربت فالوده رو كدر نكنه، ريخت روش و برد خونه بيبي نرگس . وقتي كه درو به روش باز كرد و اونو غمگين و ناراحت و سفره افطار رو دست نخورده ديد بيبي همه چيز رو فهميد آهي كشيد و در دل گفت خدا حفظشون كنه بچهها و نوههاي بيبي نرگس رو كه هيچ وقت به قول و وعدههاشون عمل نميكنن و بيبي نرگس ما رو اينطور چشم انتظار ميذارن.
۱-نوعي نان محلي لاري كه روي آن گُل اِسك و كنجد و مهوه و روغن ميريزند.
۲- نوعي نان محلي لاري كه روي ان گُل اِسك و كنجد و مهوه و روغن ميريزند كه البته كمي سختتر از شلشلو است.
۳-خارك – ميوه درخت نخل
۴-نوه دختري
۵-نوعي خارك سرخ و ترد و خوشمزه و زودرس
۶-ديزي