شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۷:۲۸ب.ظ
::آخرین مطلب 3 ساعت پیش | افراد آنلاین: 5

شوهر معتادم كودك دو ساله‌ام را هم ندانسته معتاد كرد

بدون اين كه نام و نام خانوادگي‌شان را بخواهم بدانم،‌ با آنان به گفتگو مي‌نشينم و مي‌نويسم هر آنچه را كه خودشان بعد از صحبت كردن با من،‌احساس مي‌كنند، بايد…

بدون اين كه نام و نام خانوادگي‌شان را بخواهم بدانم،‌ با آنان به گفتگو مي‌نشينم و مي‌نويسم هر آنچه را كه خودشان بعد از صحبت كردن با من،‌احساس مي‌كنند، بايد بگويند تا قسمتي از درد و رنج‌ها، مشكلات و دربه دريشان گفته شده، عبرتي باشد براي آناني كه در انتخاب همسر، دچار اشتباه شوند يعني با اطلاع از اعتياد مرد آينده‌شان، حاضر به ازدواج با او مي‌شوند .
بعضي از اين خانم‌هاي بخت برگشته مي‌گويند: قسمت و سرنوشت ما همين بوده و بايد تسليم سرنوشت شده به راستي مگر نه اين كه سرنوشت را گاهي خودمان رقم مي‌زنيم ؟

گفت: اهل شهر .. هستم. ۲۲ سال پيش با همسرم كه متولد بندرعباس و ساكن بخش اوز بود ازدواج كردم .  شوهرم مردي مهربان و خوش‌اخلاق است و كارگر يك نانوايي بود. اولين فرزندم كه پسر بود متولد شد فرزند دومم نيز كه پسر بود با فاصله يك سال به دنيا آمد. شوهرم ترياك مصرف مي‌كرد. وضع مالي خوبي هم نداشتيم و در يك خانه اجاره‌اي زندگي مي‌كنيم.  تا تولد سومين پسرم شوهرم هنوز ترياكي بود و نصايح من براي ترك اعتيادش موثر كه نبود هيچ، بلكه كم‌كم به هروئين نيز كشيده شد.

علاقه همسرم به داشتن فرزند دختر، باعث مي‌شد كه ناخواسته باردار شوم اما دو فرزند بعدي نيز به اميد دختر بودن، باز هم پسر بود و حالا صاحب ۵ فرزند پسر هستم كه اولي ۲۱ ساله، ۲۰ ساله، ۱۰، ۷  و آخري هم دو ساله است. يعني خودم با يك صحنه‌سازي (موتورسيكلت دزدي)، برايش پرونده درست كردم تا به زندان بيفتد و در آنجا اعتيادش ترك كند. بعد از اين كه پدرش افتاد زندان، فرزند كوچكم خواب نداشت بي‌حال و مرتب از دهانش كف خارج مي‌شد و دست و پايش درد مي‌گرفت. وقتي او را بردم دكتر، گفت: بچه‌ات دودخور و معتاد شده . از آن پس او را تحت درمان قرار دادم و هنوز هم شبها با استحمام آب گرم و آب يخ او را مداوا مي‌كنم (يعني روش درمان اين گونه معتادين اينگونه است) گفتم: براي چه اينجايي؟

گفت: نامه طلاقم را از دادگاه شهر…. گرفته‌ام و آورده‌ام تا دادگاه لار امضا كند اما شوهرم خيلي ناراحته و ميگه قول مي‌دم كه ترك كنم التماس مي‌كنه كه طلاق نگير و مرا تنها نگذار. گفتم وقتي طلاق گرفتي كجا مي‌ري و چگونه زندگي رو مي‌گذروني؟ خوب فكرهاتو كردي؟  گفت: خونه اجاره‌اي كه نشستم با پول يارانه هم زندگي‌ام را مي‌گذرونم.  گفتم: بچه‌ها چي؟ گفت: بچه‌ها رو به خودم دادند كه پيشم باشند. خودم هم ناراحتي قلبي و كبد و كمر درد دارم و تحت درمان دكتر شيراز هستم. هزينه‌هاي درمان و رفت و برگشت به شيراز هم مشكل ديگري است براي من بيچاره. گفتم: خانواده همسرت كمك نمي‌كنند؟  گفت: نه، برام دردسر هم درست مي‌كنند چه برسه به كمك و بيشتر به همين خاطر است كه مي‌خوام طلاق بگيرم.

ساعتي بعد جلو اداره زندان ديدمش كه اومده بود به ملاقات همسرش يك سبد كالايي كه از انجمن حمايت از زندانيان براي كالاي رمضانيه تهيه كرده بوديم بهش دادم تا چند روزي بتونه گذران زندگي كنه تا خداي روزي‌رسان بعد از اتمام جيره غذايي اندك، روزي اونا رو هم تأمين كنه. با اون جثه ضعيف و لاغر و بيمار، در حالي كه كودك معتاد و بيمارش را در بغل و سبد كالا را به سختي حمل مي‌كرد خوشحال و راضي از اين كار حمايتي انجمن، رفت كه چند صباحي ديگر با كوهي از مشكلات دست و پنجه نرم كند و يك تنه با سختي‌ها و ناملايمات بجنگد تا فردا خدا چه خواهد و چه پيش آيد…

نوشته شده در تاریخ:جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۷:۴۷ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین