بی بی بانو تو مطلب ماده / از راه دور اُندسم تو مطلب ماده فصل پاییز که می رسید نشانه ی این بود که مردم خونگرم لارستان بعد از سپری…
بی بی بانو تو مطلب ماده / از راه دور اُندسم تو مطلب ماده
فصل پاییز که می رسید نشانه ی این بود که مردم خونگرم لارستان بعد از سپری کردن تابستان گرم وسوزان خودرا برای یک فصل همراه با سرمای شدید وخشک آماده کنند. افسانه از اینجا شروع می شد که در بین کوهای سر به فلک کشیده لارستان بزرگ وکهن قسمتی از کوه شکاف پیدا کرده و فردی به نام بیبي بانو در آن جا ناپدید گشته است. می گفتند موهای بی بی بانو در بین سنگ ها نمایان است به طرف دره که می رفتی درختان کُنار با انواع لَکُ وپَک که به آن می بستند نشانه ی این بود که از بیبي بانو حاجت می طلبیدند . بعد از افسانه پنهان شدن ودعا کردن بی بی ، خداوند چشمه ای جوشان از آب گرم همراه با آب گوگردی برای تفریح وخصوصا درمان وعلاج درمان های پوستی وجسمی پدید می آورد .
این مکان تقریبا در ۱۰۰ کیلومتری از مرکز ایالت لارستان بزرگ وکهن قرار دارد .( هم اکنون جزء بستک) این چشمه نامی دارد به نام اُوّ بای اَنوه . ماشین وانَیت، کارِ مینی بوس واتوبوس این زمان به عهده داشت . دور محله جار می زدند مسافران آو با سوار شوند . ماشینی بود بدون صندلی فرشی درون آن پهن می کردند بی بی ها وبباجی ها حق اولویت داشتند برای رفتن به این مکان چون نياز بيشتري به استفاده از اين آب گوگردي داشتند . بچه ها هم از طریق گریه وقهر ونزاع و دعوا مجبور می شدند که همراه خود ببرند .جاده خاکی بود وانیت به گردنه پاسخند که نزدیک میشد چاووشی وصلوات نشان این می داد که خطر مسافران را تهدید میکند و راننده حواسش جمع کند که خدای نکرده اتفاقی نیافتد .
اولین روستا بعد از گردنه ،فاریاب می گفتند . از داخل روستا به سمت آوبا حرکت می کردیم . جزول ( جدول ) پر از آب وبوی گوگرد نشانه این بود که به چشمه نزدیک می شویم . نخل های بلند شاهاني سایه گاه مردم بود . سریع بساط چادر بر پا می شد . بعد از اتراق کردن ، پیرمردها وپیر زن ها آماده برای رفتن به کُل ( حوض ) می شدند . کُل مردانه و زنانه با یک دیوار بلند مجزا از هم بود کاسه حنا نیز هر کسی همراه داشت . داخل آب که می رفتند. آب گرم لذتی داشت غیر قابل وصف ، حنا به سر ودست وپا می کشیدند و مدتی کنار کُل می نشستند و با خوردن انار خود را مشغول می کردند .
آخر شبی زنها، از کُل مردها استفاده می کردند. دلیلش این بود آب پاکیزه تری داشت و مسیر آب در زمان قدیم از طرف کُل مردانه به کُلِ زنانه بود . یاد مرحومین حاجی مامَه وحاجی رجب به خیر باد آنها با دايره زدن وخواندن آواز های محلی ودَنگ ( نمایش ) در آوردن، مردم را شاد می کردند . سوغاتی که از آوبا می آوردند خرمایی بود که داخل کُوسَرَه ( سبد خرما که با رگبرگهاي نخل درست می شد) قرار می دادند . هم اکنون با همت مردم این مکان دارای برق و آب ، مغازه ، سرویس بهداشتی ، اتاق های متعدد ، و وسایل تفریحی و بازی و بسیار پاکیزه تر از اول شده است .
یعقوب ( صمد ) کامجو