يكي ديگه از برنامههايي كه در مورد كودكان شيرخوار ميبايست انجام بگيره، از شير گرفتن اونه و از اونجايي كه كودك وابستگي بسيار شديدي به شير مادر داره و برخلاف ميل و علاقهي قلبي اون، متأسفانه بايد اونو از شير بگيرن كه سن معمول كودك براي اين برنامه حساس، بين…
حنو بَسَّه وَسوئه از شير واسِسَّه نازنيننازنين رو كه ميخواستن از شير مادرش بگيرن، بيبي خواست به دست و پاش حنا ببنده. قدح حنا خمير كرده بود و يك گُروك(۱) ريسمون(۲) نَخچ(۳) هم گذاشته بود كنار لَك(۴) حِنو بند كه مخملش هنوز سوز تبش(۵) اند. يعني بعد از اين همه…
با نزديك شدن عيد نوروز، بيبي خونه تكاني مختصري انجام ميده و به نظافت و تميز كردن وسايل و لوازم منزل پرداخته و سعي ميكند تازگي، شادابي و طراوت رو به اونا برگردونه. يكي از برنامههاي هر ساله و غير قابل حذف شدن بيبي اينه كه به رسم هر ساله…
دس اشكسّهخانمي كه نوزاد شير خواره دارد و نميتواند مثل بقيه در انجام كارهاي خود يا ديگران، فعال باشد و عذرش موجه است. ** دس راسه:كسي كه اهل دزدي نيست و او را به پاكي ميشناسند. ** دس ناراس:كسي كه دزدي ميكند. ** دس خَسَّه:دست خسته، بهتر از دل خسته…
آهاي بيا كمپل(۱) … وقّهي دو شاهي(۲) كمپل… چارك سه شاهي كمپلبيبي ميگه هر وقت جارچي توي كوچه و محله رد ميشه و مدام يه چيزهايي رو جار ميزنه من هم به ياد جارچيهاي اون زمانهاي نه چندان دور ميافتم كه جارچي ها با اون صداي گرم و آشناشون چندتا…
شَووه نوروزه و بوئِه كلوچَه داگُربه اِنگوشِه(۱)، چِندِك(۲) شونِدا هر ساله نوروز كه از راه ميرسه، بيبي هم در تدارك تهيه شيرينيهاي جورواجور و خوشمزه و خوش فرم لاري، خودشو موظف ميكنه كه همه بچههاشو به خوردن اونا، مهمون كنه. براي همين، بوي اين شيرينيهاي خوشمزه، توي مطبخ و فضاي…
بيبي ميگه بعضي از بچهها حتي بزرگترها، با اومدن سرما و بهار و رعايت نكردن مسائل بهداشتي ممكنه سرما خوردگي پيدا كنن و اين ويروس به بقيه هم سرايت كنه كه گاه با سرفههاي شديد و عفونت ريه همراه است.بنابراين توصيه ميشه كه از غذاهاي سرخ شده و ادويهدار و…
اِشْپُتمات و مبهوت *** اِشنَكوسكسكه *** اَياسَهياد گذشته همراه با دريغ و افسوس *** بابِزنَكوپروانه كوچك صحرايي *** بُچْ خَنَهلبخند – تبسم *** بِرِشْكچينهدان مرغ *** پاگَهميرمعطل – گرفتار و پاي در بند *** پِتَكوخيلي كم و كوچك *** پُتوتُسكصدايي كه نماياندن سهولت سقوط شيئي به كار ميرود. *** تَي…
بچ سِرَخِدَه serakheda(تشنج) اون روز صبح وقتي زن مشت اكبر (مشهدي اكبر) سرآسيمه وارد خونه بيبي شد، آشفته حال و بيقرار بود. كودك سه سالهاي هم كه به نظر ميرسيد نوهاش باشه بر روي دستاي لرزان و سالخوردهاش بود. كودك هيچ حركتي نداشت و چشمانش نيمه باز و انگار كه…
اِسپُل= طحال ** دُپَك دَدَه: هل دادن ** اِيْلَكوي: كمي ** چِندِكوئه: كمي اندكي ** بوم چاه: عمق چاه ** بَهكو: گوسفند به زبان بچهها ** جي جي بَهكو: شير گوسفند به زبان بچهها ** پيپَكو: سطلي از جنس حلبي ** تولَك: سبد كوچك بافته شده از الياف برگ خرما…