اجازه! من بگویم؟! من بلدم: دوستتان داشته ام. دارم. خواهم داشت …. همه بچه های کلاس طنین رسا و پرآوازه صدایتان را از آنسوی کریدور می شناختند می شناسند. ترساننده…
اجازه! من بگویم؟! من بلدم: دوستتان داشته ام. دارم. خواهم داشت …. همه بچه های کلاس طنین رسا و پرآوازه صدایتان را از آنسوی کریدور می شناختند می شناسند. ترساننده بود و دوست داشتنی. شما دوباره بیایید سر کلاس، من قول می دهم نهاد و گزاره را بلد باشم با همان قاعده قدیمی. تاریخ ادبیات را حفظ کنم. معنی شعر را هم زیرش نمی نویسم. الدرس التاسع هم درس کچلان نیست. قول می دهم قبل از شما بنشینم سر جایم توی نیمکت. اصلا مودب میشوم. ادب! همان که بابتش از من ناامید شدید…
اصلا بگذارید در دل این شب، لای ظلمت وهم آلود این کوریچان، بالای خاک شریفتان اعترافی بکنم: خیلی وقتها کتاب توی کیفم بود و به دروغ میگفتم یادم رفته بیاورم. نمی دانم حالا باید با کدام زمان اعترافم را صرف کنم! ماضی مضارع یا انواع بعید؟! ولی بخدا دوست داشتم از دستم عصبانی شوید و اسمم را توی دفتر صدبرگ جلد چرمی خط کشی شده تان بنویسید. دلم می خواست مورد توجهتان باشم. حتی با خمیازه های دروغین که می دانستم صدایتان را در می آورد…
حالا فقط چند وجب خاک فاصله مان شده. دستانتان را هم که باز نتوانم ببوسم باکی نیست. خوب است که اینجایید: همین نزدیکی ها. توی خاطرات سالیان دور. لابلای زیباترین لحظه های نوجوانی. کنار همه شیطنت هایی که می دانم شما هم پشت لبخندهای پنهان و زیرکانه تان دوستشان داشتید.
آقا اصلا بی خیال این حرفها. خاکتان هنوز تازه است. نرم است. بیایید تا دیر نشده یک قراری بگذاریم. دفعه بعد که باز دوباره همدیگر را دیدیم مرا در آغوش بگیرید. می دانم از حالا تا آن موقع دلم خیلی برایتان تنگ شده می شود خواهد شد.
یادداشت:ابوذر مهربانی
نوشته شده در تاریخ:یکشنبه ۰۸ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۸ب٫ظ
درود بر شما جناب مهربانی
متنی عالی و تاثیر گذار بود.
فقط یک نکته را باید بگویم که یا من بد متوجه شدم یا نظر من درست است، ایشان در دارالرحمه جدید یعنی شهر جدید دفن شده اند و شما نام کوریچان را آورده اید.
باز هم از اظهار نظر عذر خواهی میکنم.
آفرین
عبارت معروف ” مرغیست در آفریقا ” را یادتان رفت بیاورید . این عبارت را استاد عزیزمان صادق نزاد هر وقت جواب سوالی را نمی دانست بر زبان می آورد …هرچند کمتر میشد مطلبی را نداند…
یا آن جمله عربی را که هر سال اول مهر در شروع کلاسها برزبان می آورد ” انا تلمیذ فی هذه المدرسه”
بسیار دلسوز و دوست داشتنی و در عین حال باجذبه و قاطع بود …
بسیاری از دانش آموزان دوستدار رفتار و گفتارش بودند
یادم می آید بارها از ارادت به شاه مردان ,مولایمان علی “ع” می گفت وچه زیبا ,علی وار,در عمل , مردانه بودن را به ما آموخت . یادش به خیر
امید که آن معلم دوست داشتنی همه مارا حلال نموده باشند هرچند در آن قلب رئوف جز محبت و مهر چیزی نبود
.” روحش شاد و بانیکان و صالحان محشور باد ” آمین