پنج شنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۷:۴۳ب.ظ
::آخرین مطلب 43 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 6
گزارش خواندنی/

آشتی با طبیعت/کشت بذر گیاهان در طبیعت

میلاد لارستان: «آشتی با طبیعت» نام قطاری است که در پنجمین ایستگاه، جمعه گذشته (۲۸ آبان ۱۳۹۵) در روستای «گِلار» توقف کرد تا دوستداران طبیعت و محیط زیست را با خود به «سرزمینی سبز در آن سوی کوه ها» ببرد.

میلاد لارستان: «آشتی با طبیعت» نام قطاری است که در پنجمین ایستگاه، جمعه گذشته (۲۸ آبان ۱۳۹۵) در روستای «گِلار» توقف کرد تا دوستداران طبیعت و محیط زیست را با خود به «سرزمینی سبز در آن سوی کوه ها» ببرد.

تعابیر به کار رفته در بالا،اگرچه برای آغاز نوشتهای که ابتدا قرار بود یک «خبر» یا «گزارش خبری» باشد، بیش از اندازه شاعرانه و خیالپردازانه مینماید اما گمان می کنمبرای جبران سالهابیمهری و یا حتی دشمنی مابا طبیعت، یک خاطرهنویسی خودمانیکه احساساتی از نوعمهر و دوستی به جهان آفرینشرا برانگیزاند، بسیار بیشتر از یک گزارش سخت خبری اثربخشی داشته باشد.

احساسات لطیفی که رئیس ۴۹ ساله ی اداره منابع طبیعی که تنها یک سال با بازنشستگی فاصله دارد و دو کارمند یک اداره ی غیر مرتبط به نام اداره ی «کار» را ساعت ۵/۵ صبح یک روز تعطیل به فاصله ۷۰ کیلومتری لار میبرد تا دست به دست تعدادی دیگر از طبیعت دوستانِ محلی، مادر پرمِهر طبیعت را خدمتی ناچیز بنمایند.

هوا گرگ و میش است. قرارمان داخل اداره منابع طبیعی است. آقای رئیس را می بینیم که برخلاف معمول، کفش کوه به پا، کلاه پشمین به سر و یک بالاپوش گرم به تن دارد. پوشش من و همکارم، حتی اسپورت تر از اوست. جایی که می رویم رسمیت اداری حاکم نیست.

آقای رئیس، سه جعبه و کیسه ی نسبتاً بزرگ را عقب ماشین پیکاپ اداره منابع طبیعی می گذارد. هر کدام حاوی مقادیر معتنابهی بذر است. بعداً می فهمیم بذرهای کُنار، بادام کوهی(اَخور، در اصطلاح محلی) و آنغوزه هستند. پیش از آن، انبوهی «تبر-تیشه» را نیز پشت ماشین روی هم انباشته است.

آقای رئیس، پشت فرمان می نشیند و ما هم سوار می شویم. در راه فرصتی هست تا برای گزارشم اطلاعاتی بدست آورم.

منصور رضایی می گوید که جرقه طرحی که حالا «آشتی با طبیعت» نام گرفته پارسال زده شده است؛ هنگامی که دو جوان اوزی به اداره منابع طبیعی مراجعه کرده و گفته اند که بذر بادام کوهی را در طبیعت کاشته و جوانه زدنش را دیده اند. ابتدا تردیدهایی درباره موفقیت آمیز بودن کاشت بذر گیاهان خودرو وجود داشته اما وقتی چند مورد کاشت آزمایشی در روستاهای هود، بدیشهر، محمدقاسمی و گلار، پاسخ مثبت داده، تردیدها کاهش و انگیزه برای اجرای طرح در مقیاسی گسترده تر افزایش یافته است.

رضایی می گوید: امسال این پنجمین جمعه ای است که طرح «آشتی با طبیعت» اجرا می شود و پیش از این با همکاری طبیعت دوستان، ارتفاعاتی در کوه های «بست کوه بیرم»، «آبکنه بیرم»، «تَنگ مِه براک» و «آنتن کورده» به زیر کشت رفته است. چنانکه قرار است هفته های آینده نیز ادامه یابد.

او می گوید: گیاهانی که بذرشان برای کاشت انتخاب شده همگی از گیاهان بومی منطقه و با شرایط اقلیمی لارستان کاملاً سازگار هستند بنابراین با آزمون و خطا پیش نمی رویم. می گوید: به نظر ما برای آنکه طرح های اینچنینی که مبتنی بر مشارکت مردم هستند تدوام داشته باشد باید علاقه مندی مردم با انگیزه های اقتصادی تقویت شود و به این خاطر، هر سه گیاهی که برای کاشت انتخاب شده است، گیاهانی اقتصادی هستند و از میان آن ها، «آنغوزه» می تواند سود بسیار قابل توجه تری را عاید بهره بردارش نماید؛ آنطوری که رئیس منابع طبیعی می گوید سالی بیش از چهل میلیون تومان!

به روستای گلار می رسیم. آفتاب تازه سر برآورده و هوا کمی سرد است. بعد از یک تماس تلفنی افراد کم کم سر می رسند؛ چندنفر، چندنفر، سوار بر ماشین های شاسی بلندِ مناسب مناطق ناهموار. نشمرده ام اما به گمانم جمعی که به راه می افتیم بیست نفری باشیم؛ می گویند عده ی دیگری هم هستند که به ما اضافه خواهند شد.

کِنار یک آب انبار در یک پُشته توقف می کنیم. قبل از هرچیز افراد با یک دلو حلبی، از برکه آب می کشند و چند نهال اطرف آن را سیراب می کنند. بعد سفره پهن می شود و همگی در یک هوای خنک بامدادی در دامان طبیعت مشغول صرف صبحانه می شویم (هشدار به افرادی که چنین تجربه ای نداشته اند آنکه: لذت صبحانه در کوه بشدت اعتیادآور است).

بعد از صبحانه، یک حلقه تشکیل می دهیم. حالا جمع مان تکمیل شده است؛ از پسرکی پنج شش ساله تا مردانی شصت هفتاد ساله در حلقه حضور دارند. منصور رضایی قدری درباره فرهنگ حفاظت از منابع طبیعی حرف می زند و سپس توضیحاتی درباره نحوه کاشت بذرها می دهد.

کار شروع می شود. هر دو نفر، یک تبر-تیشه و یک لیوان بذر بر می دارند. سرت را که بالا می کنی تا دلت بخواهد جا هست برای کاشتن، اما مهم آن است که پا و دستت تو را تا کجا همراهی می کنند.

من ابتدا مشغول عکس گرفتن می شوم. دو پدر و دو پسر، یک تیم سه نفره تشکیل داده اند و پدربزرگ، نوه ی خردسالش را تشویق می کند که محکم تر تیشه بزند و بعد خود بذر در داخل حفره می اندازد و رویش را با خاک می پوشاند. دیگرانی که برای عکس گرفتن نزدیک شان می شوم هریکی گرم قصه و داستانی هستند. مسن ترها از گذشته می گویند و جوان ترها از آینده. چیزی نمیگذرد که افراد را در یک گستره وسیع پراکنده می بینم و دیگر نمی توانم همگی آنها را در یک قاب قرار دهم.

تصمیم میگیرم عکس گرفتن را رها کنم و خودم هم به بذرافشانی مشغول شوم. دوست و همکارم را از دشت به سمت تپه ها می کشانم. چند سال پشت میز نشینی در اداره، از چالاکی اش کاسته و نفسش را گرفته و هر از چند قدم پیشنهاد می دهد که برای استراحت توی سایه بنشینیم. خودم هم چندان چالاک و خوش نفس نیستم اما سعی می کنم جلوی او نشان ندهم که از نفس افتاده ام.

دو ساعتی طول می کشد تا به محل اولیه –کنار آب انبار- برگردیم. عده ای هنوز در دامنه کوه دیده می شوند و عده ای پیش از ما برگشته و در سایه ی دلپذیر برکه دور هم خوش می گذرانند. فرصتی است تا با چند نفرشان صحبت یا به اصطلاح مصاحبه ای داشته باشم.

پویا انصاری نوجوانی است ۱۳ ساله که می گوید اولین بار است به دشت و کوه می آید. او این تجربه را بسیار عالی توصیف و از اینکه اولین نفر بوده که به قله رسیده احساس غرور و افتخار می کند. می گوید فردا درباره برنامه امروز با هم کلاسی هایش صحبت می کند اما چون آنها علاقه ای به اینجور برنامه ها ندارند بعید می داند بتواند کسی را هفته های آینده با خود همراه نماید.

در گفت و گو با شیخ کامل انصاری و هم قطارانش یک نکته جالب که در می یابم آن است که روستای گلار (که به گفته اهالی حدود یک هزار نفر جمعیت دارد) یک انجمن محیط زیستی با یکصد نفر عضو دارد که از این تعداد ۱۵ نفرشان را زنان و دختران روستا تشکیل می دهند. این انجمن حدود یک سال و نیم است که تأسیس شده و به ترویج درخت کاری و دعوت به پاکیزه نگه داشتن محیط روستا و دشت ها و کوه های اطراف می پردازد. آنها همچنین یک گروه واتساپی تشکیل داده اند و مطالب محیط زیستی را با هم به اشتراک می گذارند و بعنوان یک دستاورد کارهای فرهنگی خود، یکی از افراد در جمع خودشان را نشانم می دهند و می گویند او را از شکارچیگری به فردی دوستدار طبیعت مبدل کردهاند.

حالا دیگر همه از کوه پایین آمده اند. وقت رفتن فرا رسیده اما میهمان نوازی مردم این منطقه، مانع برگشتن مان می شود. ما را به ضیافت ناهار دعوت کرده اند پس باید تا ظهر پیش شان بمانیم. ناهار هم مانند صبحانه دور هم و زیر سایه درختان و در فضای باز صرف می شود تا تجربه ی این روز برای خاطره شدن، هیچ چیز کم نداشته باشد.

گزارش از: مجید بامدادی

نوشته شده در تاریخ:سه شنبه ۰۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۵:۰۱ب٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین