(نو، شَه پشت شيشه مالِده)يك آدم خيلي كِنِسي بُدِه چي شَه بِچياش نادَدِه بُخورِن.يك رُز اُند اَخونه اُشدي پُسُش نو اُشبارِه اَپُشتِ شيشه راغَني اكَشِداي و اَخرداي، بُري تَريخ بوئِس…
(نو، شَه پشت شيشه مالِده)
يك آدم خيلي كِنِسي بُدِه چي شَه بِچياش نادَدِه بُخورِن.
يك رُز اُند اَخونه اُشدي پُسُش نو اُشبارِه اَپُشتِ شيشه راغَني اكَشِداي و اَخرداي، بُري تَريخ بوئِس و شَه بِچُش زَت و اُشگُت يَك روز اُتناشا و نُنِه خالي اَسَر بُكُنِش؟
***
شخصي بسيار خسيسي بوده كه به فرزندانش چيزي براي خوردن نمي داده است.
روزي وارد خانه شد و ديد پسرش نان را به پشت بطري محتوي روغن ماليده و ميخورد.
بسيار عصباني شد و او را زد و گفت:
حتي يك روز هم نميتواني با نان تنها (بدون قاتق) سر كني؟
برگرفته از كتاب «لار شهري به رنگ خاك» – دكتر وثوقي