دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۱۳ب.ظ
::آخرین مطلب ۲ ساعت پیش | افراد آنلاین: ۱

ضرب المثل ها(۱۹)

اَما دِگَه اَلَك و كُموئه خُمو، موسِرِه مِخ كِردِهما آردهايمان را بيختيم و الكمان را‌ آويختيم.ما ديگر عمرمان به آخر رسيده، از ما ديگر گذشته است، اعمال و وظايف خود…

اَما دِگَه اَلَك و كُموئه خُمو، موسِرِه مِخ كِردِه
ما آردهايمان را بيختيم و الكمان را‌ آويختيم.
ما ديگر عمرمان به آخر رسيده، از ما ديگر گذشته است، اعمال و وظايف خود را انجام داده‌ايم.
***
زهر بُخو، چَش نِبينه
زهر بخور، چشم نبيند
مراقب باش تا هنگام انجام كارهايي كه باعث حسادت ديگران خواهد شد، حتي نزديك‌ترين افراد به تو نيز از آن با اطلاع نشوند.
***
سنگ از لُوئه بَردْ نَواسي
كنايه از تنبلي افرادي است كه حسّ همكاري ندارند.
***
سنگ و كُلُم، مَه ته پا، مَبي (اصطلاحي است)
سنگ و كلوخ، جلو پايم نينداز.
كنايه از مانع از انجام كار شدن است (در مورد افرادي كه با مانع تراشي، مانع از انجام كار ديگران مي‌شوند، به كار برده مي‌شود.)
***
هيچ كَشكي شَوا كَرَه نِكِردِه (كنايه است)
هيچ كشكي را كره نكرده است.
تا حالا كار مفيدي انجام نداده است.
***
رودَه دِرازي كِردَه!
كنايه از پرحرفي است.
***
سِرَم بِشكَن، نِرخُم مَشكَن
كنايه از اين است كه توقع نداشته باش در چيزي كه تثبيت شد و مورد قبول عموم است، دست ببرم و قانون‌شكني كنم.
***
و صَداش خوُ اُشوابا
به وسيله صداي بلندش،‌ خودش را نگه داشته است.
كنايه از اين است كه به وسيله سر و صداي بلندي كه دارد مردم از او مي‌ترسند و با او در نمي‌افتند و با او كنار مي‌آيند. ولي در باطن او را قبول ندارند.
***
كار، جوهَر دارِه
كار، جوهر مي‌آورد.
كار، آدمي را ورزيده و آهن آبديده مي‌كند .
***
سِرَه شَز سِرَه اَدَر كِردَه
سر، از سرش بيرون كرده است.
با وسوسه كردن ديگران، آنها را منحرف يا به راههاي ديگر كشاندن كه مقبول اكثريت نباشد.

بي‌بي امروز از ادامه كاربرد قسمتي از اعضاي بدن در ضرب‌المثل‌ها، كنايات و اصطلاحات لاري مي‌گويد

زبو (زبان)
زَبو، قَپون خُدائِه
زبان، ملاكي براي سنجش افراد است.
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
***
و زَبوش، خُو اُشبا
با زبان تند و نيش دارش، خودش را نگه داشته است.
… مردم به خاطر زبان تندش، مي‌ترسند و با او كنار مي‌آيند.
***
دامونه زبو دراز (اصطلاحي است)
خانمي كه زبان درازي مي‌كند و در برابر ديگران كم نمي‌اورد.
***
زبو بازِه
كسي كه زبان چربي دارد و مردم را مي‌فريبد.
***
چي شَه لوئه زَبو گير ناكُن (كنايه است)
كسي كه محرم اسرار نيست و حرف‌ها را دهان به دهان مي‌كند.
***
زَبو شَز حَلق اَدَر اُندايي
از تشنگي زبانش آويزان است.
***
مگه زَبوت شو بُلِدِه؟ (كنايه است)
به كسي كه بي‌موقع، سكوت اختيار كند، گويند.
***
هَمَچي اَتِكِ زَبوئه
زبان سرخ، سر سبز مي‌دهد بر باد.
***
كلّه‌اي كه از قصابي دارِن هَم زَبو اُشه
وقتي كه از شخصي كه زبان درازي مي‌كند بخواهند ساكت شود او در جواب مي‌گويد:
كله گوسفندي كه سرش را بريده‌اند هم زبان دارد من كه زنده‌ام پس نمي‌توانم ساكت باشم!
***
و زَبوش، مار از سوراخ شَدَر اَكَشه
با زبان شيرينش مار را هم از سوراخ خارج مي‌كند.
***
زبو بازِه
چرب زبان است.
***
زَبوش اَتَتَ پَتَ كَت
به لكنت افتادن در هنگام ترسيدن.
***
زبوش اَكلمه لا اله الاالله نِگَرده
نفريني است (وقتي كه از دست زبان ديگران به ستوه بيايند،‌ مي‌گويند.
 يعني الهي زبانت به توبه و شهادتين گفتن، در دهانت نگردد و گناهكار بميري.
***
زَبوش كُلفت وابُده
به هنگام مرگ كه قدرت تكلم از انسان گرفته مي‌شود، مي‌گويند.
***
زَبوت و يك آو تَزير اُچو
نفريني است، زبانت را به همراه آب قورت دهي (زبان براي آزار و نيش زدن نداشته باشي)
***
از زَبو بُده
قدرت تكلم خود را از دست داده.
***
شَز زَبو، بُكن
طوري او را بترسان كه جرأت بد دهني كردن نداشته باشد.
***
زَبو مَلو مَكَش (تهديدي است)
با من زبان درازي مكن.
***
خدا بُكن آدم زَبوگاه نِبو (دعايي است)
خدا كند آدم سر زبان‌ها نيفتد.
***
زبولالَك تَه تِك بِكِت. (نفريني است)
وقتي حرفي را كه با تو بازگو نكرده ولي متهم شوي كه تو آن را پخش كرده‌اي.
يعني الهي لال شوي، خود شخص هم گاهي به خودش نفرين مي‌كند و براي تبرئه شدن مي‌گويد زبانم لال شود.
اگر من بازگو كرده باشم.
***
زبونِ گوشتي‌م واپُسني بوئِس
زبانم مو در آورد.

نوشته شده در تاریخ:جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۶:۰۱ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین