آن شب که على تو را غسل میداد وقتى اشکهاى جانسوز او را دیدم، وقتى ضجههاى حسن و حسین را شنیدم، وقتى مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و…
آن شب که على تو را غسل میداد وقتى اشکهاى جانسوز او را دیدم، وقتى ضجههاى حسن و حسین را شنیدم، وقتى مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و امکلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، که کائنات بیتاب شد و چیزى نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند.
با غم بی پایانت، علی تنها شد (زمزمه)- با نوای حاج میثم مطیعی
تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت و آن تکیه على بود بر عمود خیمه خلقت، ستون خانه تو.
على سرش را گذاشته بود بر دیوار خانه تو و زار زار میگریست.
این اگر چه اوج بیتابى على بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
مادر مادر وای مادر- حاج حسن خلج
چه شبى بود آن شب! سنگینى بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظه حیات، بر پشت من سنگینى میکند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را میشکند.
از على خواستى ـ مظلومانه و متواضعانه ـ که ترا شبانه دفن کند و مقبرهات را از چشم همگان مخفى بدارد
صدای بارون میاد هوای اینجا ابری (حاج مهدی سلحشور)
میخواستى به دشمنانت بگویى دود این آتش ظلمى که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دُردانه خدا، محروم میماند. چه سند مظلومیت جاودانهاى! و چه انتقام کریمانهاى!
دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد( حاج حسن خلج)
بخش هایی از کتاب کشتی پهلو گرفته- سیدمهدی شجاعی- با اندکی تصرف