كَو واخَردَه: حالت خوشي كه به هنگام سوار شدن بر پشت و كول ديگران به افراد دست ميدهد.يا حالتي كه در تاب نشسته باشند و به هنگام رفت و برگشت…
كَو واخَردَه:
حالت خوشي كه به هنگام سوار شدن بر پشت و كول ديگران به افراد دست ميدهد.
يا حالتي كه در تاب نشسته باشند و به هنگام رفت و برگشت تاب،به انسان دست ميدهد.
***
يَك پِخي:
يك بار ، يك وعده ، يك نوبت
***
يك تَكَلي:
يك لحظه كوتاه (تكل به معني نوك پرندگان است)
به اندازه مدت زماني كه پرنده به زمين نوك ميزند تا دانه برچيند.
***
اَتَم بُدَه:
از جا جستن، پريدن از خواب، پخش شدن بو در فضا هم معني ميدهد.
***
پِخ شادِه:
تكرار دفعات در انجام كاري.
***
اِم، كِسي شَه خو، ناخِلِه:
او، كسي را خوب تحويل نميگيرد.
***
شَك شَك بُدَه:
از خجالت آب شدن، شرمنده شدن در حضور كسي كه با او رودربايستي داشته باشي.
***
شَز وَر مَواشَخ:
ضمن صحبت كردن در مورد موضوعي كه شنونده هم از آن بااطلاع باشه و گوينده قسمتهايي از آنها را حذف كند.
به معني پريدن از روي چيزي مثل جوي آب، گودال و… نيز است.
***
دِگَه تَكُش، وادَر نِكَت:
ديگر سر و صدايش در نيامد.
سر و صداي يك موضوع مهم را خوابانيدن و در مورد آن دوباره حرف نزدن.
***
مَه تِكِ دِل شُلال بُئِس:
حرفي كه مثل فرو كردن سوزن در چيزي، در دل تأثير عميق و دراز مدت بگذارد و انسان را ناراحت كند.
***
مَه دِل، كِشت اُشواخَه:
صحبت ناراحت كننده يا نفريني كه غير مستقيم بشنوي و به دل بگيري يعني روي سخن با شما نباشد.
***
حَرفُش اُشواخَه:
حرفي را كه ميخواست بزند، پشيمان شد و فرو برد و نزد.