يَك دَفعَهاي شَه تِك مَشَخبيگدار به آب زدن.*** تَك شَز، گُش نِيوندآب از آب تكان نخورد.*** نِه اَدين نه اَدُنياكنايه از حال طبيعي نداشتن استمثلاً گاهي ذوقزدگي زياد باعث ميشود…
يَك دَفعَهاي شَه تِك مَشَخ
بيگدار به آب زدن.
***
تَك شَز، گُش نِيوند
آب از آب تكان نخورد.
***
نِه اَدين نه اَدُنيا
كنايه از حال طبيعي نداشتن است
مثلاً گاهي ذوقزدگي زياد باعث ميشود كه متوجه اطرافيان نشوي و به آنان اهميت ندهي و گاه برعكس ناراحتي و شوك وارده به انسان او را نسبت به اطرافيانش كم اعتنا كند
***
دِگَه نِه شَه خورِم، نِه شَه لونِم
قطع مراوده كردن با دوست يا اقوام.
كنايه از اين است كه از اين به بعد ديگر كاري به كارش ندارم.
***
پَئور مَه تِك شِه
لرزه بر اندامم نشست.
***
شَه تِك هَشتِم
متعجب هستم.
***
و كَلَّه شو وَيسَنده
اصطلاحي است در مورد افرادي كه كمي تعادل روحي آنها به هم خورده و دچار تغيير حالات رفتاري و گفتاري شدهاند كه بعضي از عوام عقيده دارند ممكن است توسط افراد ديگر چيزخور شده باشند كه اين ماده خورانده شده نيز توسط فال گيرها و كاغذ نويسها (دعا نويسهاي قلابي) تهيه شده است.
***
نادو دُنيا از كُ دا از كُ اَچو
اصطلاحي است براي افراد بيخيال و بيمسئوليت.
***
و تُفَه كَف نُك
خيلي سريع رفتن و برگشتن.