دوستانش از او بعنوان بهترین موشک اندز گردان یاد می کنند و تعریف می کنند که: «در واقع خطر تیراندازی سنگر به سنگر او، روحیه بچه ها را تقویت می…
دوستانش از او بعنوان بهترین موشک اندز گردان یاد می کنند و تعریف می کنند که: «در واقع خطر تیراندازی سنگر به سنگر او، روحیه بچه ها را تقویت می کرد. او جان خود را به خطر می انداخت و به دیدارشان می رفت.»
دوران تحصیلی خود را با موفقیت گذراند و دیپلم خود را با معدل ۱۸ گرفت. برای خدمت سربازی دو ماه آموزش را در پادگان تهران گذراند. در اواخر دوره خانواده اش تلاش می کنند که از راه قانونی معافیت پزشکی بگیرند و درست در آخرین لحظاتی که تقریباً کارهای مربوط به معافی اش تمام شده بود از بیمارستان فرار می کند و به پادگان بر می گردد و در جواب سؤال و اعتراض خانواده می گوید: «من و چهل نفر دیگر از دوستانم همگی با یک اتوبوس به اینجا آمده ایم. اگر مرا معاف کردند و فردای دور یا نزدیک یکی از آنها شهید شد دیگر نخواهم توانست در چشم پدر و مادرهایشان نگاه کنم.»
پس از طی دو ماه دوره تخصصی به سمت موشک انداز تانک پی ام پی منصوب شده و با لشکر دزفول همراه با گردان ۱۷۶ منجیل رزمی به جبهه سوسنگرد و سپس به خط مقدم ده جاجیه اعزام می شود.
دوستانش از او بعنوان بهترین موشک اندز گردان یاد می کنند و تعریف می کنند که: «در واقع خطر تیراندازی سنگر به سنگر او، روحیه بچه ها را تقویت می کرد. او جان خود را به خطر می انداخت و به دیدارشان می رفت.»
او همیشه از مادرش درخواست می کرد برای اینکه او به خط مقدم یا جبهه اعزام نکنند دعا نکند و همیشه قبل از پایان مرخصی اش به محل خدمتش باز می گشت تا دیگر دوستانش بتوانند از مرخصی استفاده کنند.
بالاخره در صبح دوم تیرماه سال ۶۰ در جبهه سونگرد هنگامی که تانک او برای پرتاب موشک از پناهگاه خارج می شود به ناگاه موتور تانک خاموش می شود و نیروهای عراقی ازا ین فرصت استفاده کرده و او را به شهادت می رسانند. شهید بهارستانی را با تشریفات نظامی به خاک سپردند.
«برادرم عبدالله بهارستانی وصیت نامه خود را همیشه همراه داشت و هنگامیکه تانک او با اصابت موشک آتش گرفت تمام وسایل شخصی او هم سوخت ولی در تمام نامه هایش وصیت می کرد که اگر شهید شدم در مرگم گریه و زاری نکنید و بر مزار من مرثیه نخوانید و در تشیع من غوغا نکنید من برای احیای حق در روشنائی ها و نابودی تاریکی ها و بیرون راندن و دور ساختن هر چه بیشتر اجنبی از مرزهای کشورم به جبهه آمدم…»(خاطرات برادر و وصیت نامه)
خداوند روحش را شاد و قرین رحمت نماید