كَلنظر از دوستان قديمي بباجيه. بباجي ميگه هم خدمتياش بوده. يعني اون زمان (زمان مرحوم مصدق) با هم توي يك قشون بودند. اون هم توي هنگ ژاندارمري لار. تعريف ميكنه…
كَلنظر از دوستان قديمي بباجيه. بباجي ميگه هم خدمتياش بوده. يعني اون زمان (زمان مرحوم مصدق) با هم توي يك قشون بودند. اون هم توي هنگ ژاندارمري لار. تعريف ميكنه كه با چه مشقتي اسلحه و مهمات رو سوار قاطر ميكردند و از كوهها و درهها، بالا و پايين ميرفتند و توي راهشون از حيوون اهلي بگير تا حيوونهاي وحشي رو ميديدند و با خطرات اونا دست و پنجه نرم ميكردند. خلاصه اين كه بباجي از اون دوران خاطرات زيادي داره كه هر وقت تعريف ميكنه، انگار همين ديروز واسش اتفاق افتاده. البته بباجي ميگه كه جدّ اندر جدّش توي قشون دولتي بودند و واسه مملكت خدمت ميكردهاند. مثلاً يك خاطره كه سينه به سينه آمده تا به بباجي رسيده رو واستون تعريف ميكنم: «شنيديد كه ميگن «قمپوز درنكن» حتماً شنيديد! بباجي ميگه، در سلسله جنگهاي ايران و عثماني در زمان خدابيامرز شاهعباس بزرگ، تركان و عثماني براي ترساندن قشون ايران از توپي استفاده ميكردند به نام «قمپوز» .
اين توپ خاصيت تخريبي نداشت، فقط صدا ميداد و اتفاقاً صدايش بسيار مهيب بود. تركان درون لولهاي اين توپ باروت به همراه مقداري پارچه ميگذاشتند و به اصطلاح «در ميكردند» كه صدايش باعث ميشد قشون ايران بترسد. البته كارساز هم بود. ولي پس از چندي دست عثمانيها رو شد و سپاهيان ايران فهميدند كه اين توپ خاصيتي جز صدا كردن نداره، به همين خاطر هر وقت صداي توپ ميآمد، ميگفتند: «نترسيد قمپوز در كردند» بباجي ميگه: متأسفانه اين روزها قمپوز در كردن ديگه شده اسبابي براي معروف شدن. خدا كنه ما جزء اين آدمها نباشيم.
حميدرضا پريدار