در لارستان هوا در برج تیر ومرداد بسیار گرم است . صبح که از خواب بلند می شدیم احساس می کردیم که بویی می آید از بباجی ( مشهدی مَش…
در لارستان هوا در برج تیر ومرداد بسیار گرم است . صبح که از خواب بلند می شدیم احساس می کردیم که بویی می آید از بباجی ( مشهدی مَش کریم ) سوال کردم این بوی چیست ؟ می گوید بوی نم ! به گُلِ ابر هایی بزرگ که معمولا طرف شمال شرقی لار بالا ونمایان است اشاره می کند واین جمله به زبان می آورد «چُوک ازِ تای !» منظورت چیست ؟ در جواب می گوید امروز بعد از ظهر اول بادَ اَخَل ( طوفان ) ، برق وغرشت ( رعد وبرق ) ، بَرو ( باران ) وبعدُش بیخ کَلَه کَلَه ( رودخانه ی پر آب ) . جالب اینجا بود که بباجی پیش بینی درستی هم داشت . البته بیشتر پسینی ها ( عصر ها ) این برنامه داشتیم شاید در طول تابستان به چهل تا نمی رسید ولی این اصطلاحی بود که لارستانی ها دارند . بی صبرانه منتظر بعد از ظهرمی ماندیم چون علاقه به برکه و رُمزَه وشنا وآب داشتیم خوشحال بودیم . دور وبَرِ ساعت ۴ تا ۵ اولین نشانه که همانا باد بود نمایان می شد . باد که نبود طوفان بود !. صدای افتادن وسایل و قوطی های خالی و شکستن شاخه های درخت و به هوا رفتن ابزار سبک و افتادن خُمَه ی مهویه وریختن شدن آن از رَچِنَه ( ناودان ) وافتادن آنتن تلویزیون از سوی دیگر مشخص بود . بی بی به بباجی می گفت «سیاه بِ بِش برو وسِر خُمَه ی مهویه اُنِس» . می گفت «جهنم، لباس قرمز مَبَره ( پوشیده ام ) برق مَزِن خُشک مَوا کُن» . شرکت برق هم بلافاصله برق شهر را قطع می کرد حق هم داشتند . شکسته شدن شاخه ها وخطر افتادن درخت روی سیم وجود داشت .برق وغرشت شروع می شد . بی بی همانطور غرولند میکرد و می گفت: «ای خدا نابُو اول بَرو بیا بعد باد ! همه جا گَند اشگِرِت» بعد هم رعدی تند که می پیچید می گفت: «رَحمَتُت بی زحمت بُو» و دعا می کرد: «ای خدا غَضَبُت کوه بِگِره / دَشت ُ بیابُو بِگِره» «غُرشت تَپَه ی آسمون اُشبِس» و سپس با یک رگبار در عرض چند دقیقه باغچه وکوچه و محله را از آب می کشید. شُخُو ( حباب ) هم تشکیل می شد . وبچه ها بلافاصله در این رابطه شعر می خواندند: «شُو خُو اَ لُو اَوُ اُدَایی / نَنَش اَ دُمِ گُو اُدَایی» بباجی که این صحنه هارا می دید تشخیص می داد که مرکز این رعد وبرق وباران کجاست. مثلاً می گفت: «برق و غرشت روی صحرای دَشتو کُدُر بند واناغ اُشبا» ولی همانطور در حال گردش است . بعد از بارندگی شدید مردم منتظر آمدن بیخ ( رودخانه ) بودند . باران تابستانی بوی مخصوصی داشت که لاری ها به آن آب، «اُوه اَمِنَه» می گفتند که علت آن عبور آب رودخانه از روی علوفه باقیمانده در مسیر آب بود. بباجی معتقد بود این آب در این فصل برای ریزه ی گرمایی خوب است . ولی برای خوردن چون بو می دهد مناسب نیست . کشاورزان فرصت را غنیمت شمرده و همانطور که زمین پر از آب بود بذر کَرکُو و هندونه ، خیارزِه می کاشتند، این گونه کاشت را «تَل کاری» می گفتند. بچه ها وجوانان هم در برکه های روباز یا در رُمزَه ها یا در گود شنی شنا و شیرجه محلی (کن توپ) می زدند همینطور شنا توسط قسمت انتهایی برگ نخل (اَسپَکو) یاد می گرفتند .
یادش به خیر چهل پسینی كه البته امسال به حمدا… چندین پسین اینگونه بود.
یعقوب ( صمد ) کامجو