گر به دست من افتد فراق را بكشمكه روز هجر سيه باد و خان و مان فراق سرمقاله اى براى اين شماره نوشته بودم و خانوادهها را پيرامون اوقات فراغت…
گر به دست من افتد فراق را بكشم
كه روز هجر سيه باد و خان و مان فراق
سرمقاله اى براى اين شماره نوشته بودم و خانوادهها را پيرامون اوقات فراغت عزيزانشان هشدار داده بودم، اما حادثه دلخراش سقوط بالگرد در قزوين و پرپر شدن ۹ عزيز كه يكى از آنان گلى از بوستان انقلاب اسلامى لارستان، مرد تواضع و صميميت و صفا، گرمى و شجاعت و سخا و دوست سختىها و خوشىها حاج مسعود امامى (ره) همانند پتكى بود كه انديشه اوليه را به هم ريخت. راستى در يك چشم به هم زدن چه حادثه اى رخ نمود چرا چنين شد آيا جامعه ما استعداد اين را دارد كه ايثارگرانى همچون حاج امامى و حاج امامى ها را دوباره بسازد و به خيل خادمين ميهن اسلامى بيفزايد؟ حادثه اخير را به پاى چه جريانى بايد نوشت: فرسودگى ناوگان هوايى، بى توجهى، غفلت خرابكارى، تقدير، عوامل طبيعى و… از سويى مىدانيم حوادث غير مترقبه وقايع دلخراش نيز به دنبال دارد و مرگ در بستر براى الگوى تواضع و صميميتى كه در او مىشناسيم ننگ بود او كه تمام همّ و غمّش رفع گرفتاريهاى مردم جامعه بود شأنش همان بود كه در راه اوامر الهى و براى خدمت به مردم پرپر شود و به كمال مطلوب خويش كه همانا خيل راهيان نور بود بپيوندد.
از پاى تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى
بديهى است تحمل و تأمل ما در مسأله اندك است و اگر تقدير چنين رقم زده شده و قضا چنين حكم كرده جز تسليم و رضا چاره اى نيست هرچند تألم و تأثر از دست دادن گلهاى سرسبد انقلاب چيزى نيست كه به راحتى بتوان از آن گذشت.