پنج شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۳:۲۹ق.ظ
::آخرین مطلب 4 ساعت پیش | افراد آنلاین: 0

ريشه ي يك ضرب المثل لاري

« زِنت پَلو تلو نِنِسه» مي گويند : پسري قصد ازدواج داشت ، به دنبال دختري بود كه مادر نداشته باشد تا از كيد او در امان باشد ؛ اما…

« زِنت پَلو تلو نِنِسه»

مي گويند : پسري قصد ازدواج داشت ، به دنبال دختري بود كه مادر نداشته باشد تا از كيد او در امان باشد ؛ اما دريغ!   تا اين كه دل باخته ي دختري شد كه بي او نه شب داشت و نه روز و هر دو در سوز و گداز . تا كار آن ها به حكم شرع به آستانه ي ازدواج رسيد. پسر شرط كرد كه مادرِ دختر حق آمدن به خانه ي داماد را ندارد و بايد قيد دختر را بزند و دختر فقط زماني مي تواند مادر را ببيند كه در حضور داماد باشد. شرط، پذيرفته شد و مراسم ازدواج تمام و كمال و با آبرومندي به پايان رسيد و دختر روانه ي خانه ي شوهر شد تا در زير يك سقف روزهاي جديدي را در زندگي رقم بزنند .  روزها سپري شد و آن دو كبوتر عاشق در شادي و عشق به هم زندگي را سپري مي كردند .  زن خانه وقتي شوهر از كار برمي گشت با روي باز و شادي تمام از او استقبال مي كرد و محبت خود را تمام و كمال تقديم شوهر مي نمود ؛ تا پس از يك سال روزي مادر دختر دور از چشم داماد به خانه ي دختر رفت و نكاتي را از همسرداري ؟! به دختر ياد داد . آن روز كه شوهر به خانه برگشت ، همسر را چون گذشته نيافت . ديد خود را به مريضي زده و عجز و ناتواني خود را ابراز مي دارد نه از آن استقبال هميشگي خبري بود نه از شور و شوق گذشته  و مدام بهانه ها و درخواست هاي جور واجور سرِ هم مي كرد مي گفت : چقدر لاغر شده ام و ناتوان و …

شوهر كه از آمدن پنهاني مادر زن اطلاع يافته بود دانست كه او كار خود را كرده امّا به روي خود نياورد . روزها به اين شكل سپري شد و شوهر مطيع امر زن بود و الحق تا حد امكان در خدمت او بود و نازش را مي خريد . القصّه روزي شوهر از زن خواست به طبقه ي دوم  بيايد ، زن كه ادعاي ناتواني و ضعف داشت و از طرفي مي دانست شوهر دربست در خدمت اوست ، گفت : من كه نمي توانم بالا بيايم ، مريضم مگر اين كه تو مرا كول كني . شوهر پذيرفت و از همسر خواست پشت او سوار شود .  زن گفت : نه، اين گونه كه نمي شود ، كمر تو استخوان دارد و مرا آزار مي دهد بايد « پالان » بر روي كمر خود بيندازي تا مرا آسيب نرساند . همسر اين را هم پذيرفت و زن را بر كول خود سوار كرد چند پلّه اي كه بالا رفت همسر از بالا به پايين افتاد و حسابي آسيب ديد.  شوهر رو به همسر نالان خود كرد و گفت : آن كسي كه اين ها را به تو ياد داد ، فقط اين قدر به تو گفت ؟  مگر به تو نگفت بر پالان سوار شدن اصولي دارد و بايد چفت و بند آن را محكم ببندي تا حركت نكند و تو را به زمين نزند!؟
اين داستان زمينه ي اين ضرب المثل شد كه در قديم به تازه دامادها مي گفتند : «حواس اُتبو كه زِنت يَك وخت پَلو تَلو نِنِسه» يعني زن ذليل نشوي .

قدرت الله شفيعي (به نقل از پدرشان)

نوشته شده در تاریخ:یکشنبه ۰۷ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۴:۱۹ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین