داعش پس از انتشار فیلمی که ادّعای به اسارت درآوردن محسن حُججی را داشت، اعلام کرد که وی را کشته است. وی دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف…
داعش پس از انتشار فیلمی که ادّعای به اسارت درآوردن محسن حُججی را داشت، اعلام کرد که وی را کشته است. وی دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف است که طی جنگ در خاک سوریه به شهادت رسید. وی پیش از اسارت از ناحیه پهلو زخمی شده بود و طی ۲ روز اسارت توسط نیروهای داعش در مناطق تحت کنترل آنها چرخانده شد.
شهید محسن حُججی متولد سال ۱۳۷۱ در شهر نجفآباد اصفهان و از نیروهای ایرانی مدافع حرم بود که در ۱۸ مردادماه ۱۳۹۶ و در عملیاتی مُستشاری در منطقهٔ التَنْف –منطقهٔ مرزی بین سوریه و عراق– توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد و پس از ۲ روز بهدست داعش بهشهادت رسید.
برای آشنایی بیشتر با شهید محسن حججی، در حاشیه یادواره این شهید که در حسینیه اعظم لار برگزار شد، خبرنگار میلاد لارستان مصاحبه ای را با برادر بزرگتر این شهید انجام داده که در ادامه می خوانیم:
حسین حججی هستم برادر بزرگتر شهید مدافع حرم محسن حججی. از لحاظ سنی من ۸ سال از محسن یزرگتر هستم.
به قول پدرم نمیشود بیان کرد به تنهایی چه ویژگی شاخصی داشته است. زیرا اگر بگوییم نماز شب میخواند یا به پدر و مادر خود احترام میگذاشت بقیه شهدا هم این کارها را انجام میدادند اما اینکه محسن در دل خودش چه معامله ای با خدای خود کرد که خداوند اینچنین به او عزت داد که به قول حضرت آقا ایشان خبرنگار شهیدان شد نمیدانیم. قبل از این اتفاق خانواده شهدای مدافع حرم بسیار مظلوم بودند زیرا هم عزیز خود را از دست داده بودند و هم اینکه مورد طعنه و زخم زبان های مردم قرار می گرفتند و برخی میگفتند که بچه های شما برای عرب ها و در کشورهای دیگر میجنگند. این اتفاق در واقع خانواده ها را از آن مظلومیت خارج کرد.
ایشان دو سفر به سوریه رفتند. بار اول پی از رفتن ایشان ما متوجه حضورشان در سوریه شدیم. خانواده مخالف واقعی نبودند اما واقعا سخت است برای خانواده ای که فرزند خود را به میدان جگی میفرستند که اغلب شهید میشوند. خود محسن دارای ذوق و شوق زیادی برای رفتن بود و بی تابی میکرد. در واقع وقتی باز میگشت انگار روح او در آنجا مانده بود و جسمش بازمیگشت. وقتی من در مورد بیان تکلیف رفتن نیز با ایشان صحبت میکردم میگفتند که شما به بحث و حوزه خود بپردازید و ما بعنوان یک نظامی تکلیف برایمان است که از شیعه های آنجا که واقعا مظلوم هستند دفاع کنیم.
خواهران و مادر ما که بسیار بی تابی مینمودند و واقعا باورمان نمیشد. ما از طریق فضای مجازی با فاصله یک روز متوجه اسارت ایشان شدیم. وقتی که زنگ زدیم به مسئولین اصفهان آنها به ما گفتند که برای روحیه سربازان از فتوشاپ استفاده کرده اند. در واقع میدانستند اما میخواستند ما ناراحت نشویم. اولین نفری که از این موضوع با خبر شد همسر ایشان بود که در فضای مجازی دیده بود. همان موقع به خانواده ما خبر دادند و بی تابی خانواده ما شروع شد.
سفر اول دوماه آنجا بودند و سفر دوم حدود ۴۸ روز آنجا بودند تا به مراد دل خود یعنی شهادت رسید. بار دوم که رفت من به او گفتم که هر روز زنگ بزند ولی زمانی که سه روز پشت سر هم زنگ نزده بود فهمیدم که اتفاقی افتاده است.
بین ۲۴ تا ۴۸ ساعت این اتفاق طول کشید و ما از طریق عکس هایی که خود داعش در فضای مجازی پخش کرد متوجه شدیم که شهید شده است.
بله اتفاقا خواهران و خانواده ایشان بارها خواب ایشان را دیده اند. خودم نیز یکبار خواب ایشان را دیده ام
زمانی که ایشان وارد سپاه شده بود و بحث جنگ می شد می گفت که بسیار دوست دارم با این داعشی ها بجنگم و تعدادی از آنها را به درک واصل کنم. من به ایشان میگفتم که من از شما بزرگترم اما جواب میداد که شما الان به درس و حوزه خود بچسبید و این کارها مخصوص ماست.
مایع عزت و سربلندی من است و حس خود را نمیدانم باید چگونه بیان نمایم.
به به