همزمان با ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی و چهلمین فجر انقلاب میلاد لارستان بر آن شد تا علاوه بر مصاحبه با برخی افراد تاثیرگذار در آن زمان،برخی اسناد قدیمی…
همزمان با ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی و چهلمین فجر انقلاب میلاد لارستان بر آن شد تا علاوه بر مصاحبه با برخی افراد تاثیرگذار در آن زمان،برخی اسناد قدیمی را نیز در این خصوص منتشر نماید. اولین سندی که در ادامه می آید، “نامه حضرت آیت الله آیت اللهی خطاب به آیت الله کاشانی در سال ۱۳۳۱” می باشد. بر اساس محتویات این سند به نخست وزیری احمد قوام و جنایت وی علیه ایران و موضوع نظر وی در خصوص روحانیت و جدایی دین از سیاست پرداخته است…
متن اولین سند را با هم مرور می نماییم:
حضور محترم حضرت مستطاب پيشواي عظيمالشأن روحاني آيتالله كاشاني دامت بركاته
به عرض انور عالي ميرساند در مملكتي اسلامي مانند ايران كه بحمدالله ملت رشيد و تواناي آن در تحت سرپرستي و زعامت قائدين عظيمالشأن روحاني پرورش يافته و تربيت شدهاند و در نتيجه كوشش و مجاهدات مبلغين و خطباي عالي رتبه متدين افراد مسلمان و متدين آن باصول ديانت خويش معتقد و با نواميس متقن و محكم ديانت و مذهب آشنايي دارند و به خوبي ميفهمند كه اسلام روحانيت و سياستش با هم قرين و همدوش است بلكه عيناً سياست در اسلام روحانيت است و روحانيتش همان سياست اوست و اين معني بر هر انسان باشعوري كه فيالجمله اطلاعي از قوانين و مقررات اسلامي داشته باشد پوشيده نيست تا چه رسد به اين كه مسلمان باشد و شبانهروز با همين مقررات و وظايف سر وكار داشته باشد حتي كليه دانشمندان سياسي و غير سياسي خارجي كه دين اسلام را مورد مطالعه و بررسي قرار دادهاند به اين حقيقت روشن و آشكار اذعان و اعتراف نمودهاند از مراجعه تاريخ تمدن اسلام (تأليف گوستاولوبون) روحالقوانين (منتسكيو) تاريخ تمدن غرب (جرجي زيدان) و صدها كتب ديگر اعتراف آنان به دست ميايد.
با اين كه مطلب اينگونه روشن است چگونه و با چه جرئت نورسيده جنايتكار و منفور نخست وزير احمد قو ام كه سابقه جنايت او بر ملت پوشيده نيست با كله مخمور و مغزي خمار كه در سراشيبي دوزخ در شرف سقوط است و با زور سرنيزه حكومت نظامي ميخواهند او را بر مردم تحميل نمايند. در طي اعلاميه خود صريحاً اظهار ميدارد و دستگاه تبليغات پخش ميكنند جمله (من با اين كه به مباني اسلام معتقدم بايد سياست از روحانيت جدا باشد) مگر اين پير خرافاتي نميداند كه اين ملت همان ملتي است كه در تحت سر پرستي قائدي عظيمالشأن مانند حضرت آيتالله، عفريتي پليد مانند هژير و رزمآرا را به خاك و خون كشيد.
مگر اين عنصر پليد كه سالهاي دراز قبله حقيقي و كعبه مرادش بريتانيا بود نميداند كه خدايان بريتانيايي و صنمهاي لندني نيروي خدائي خويش را از دست داده و فرمانروائي آنان خاتمه يافته از او و امثال او پشتيباني نميتوانند نمود؟
ديگر سپري شد آن روز كه احمد قوام و همكيشان او حكومت كنند بر ملتي كه به رهبري و مجاهدت و استقامت رهبران روحاني و حقيقي خود پنجههاي قوي و نيرومند دولت قوي پنجه انگليس را كه سالهاي دراز مانند درنده خون آشام پنجههاي خود را در اعماق آب و خاك و شئون اجتماعي و ديني اين مردم فرو برده و ريشه دوانيده بود از بيخ و بن بركنده و با اين عمل شجاعانه خود براي هميشه در برابر دنيا و تاريخ اسلام و مسلماني را سربلند و سرافراز نمود و بهترين درس مردانگي و شجاعت و دليري را براي نسل آينده خود به يادگار گذاشت.
هنوز دست تواناي ملت از آستين بيرون است و خون پليد او و همكيشانش از خون ديگران عزيزتر و رنگينتر نيست. بايد اين پير سرمست بداند كه مقام ارجمند روحانيت كه عيناً رتبه عالي و مرتبه شامخ سياست الهي است برتر و بالاتر از اين است كه دستخوش هوا و هوس عفريتي منفور و ديوي زشت سرشت مانند احمد قوام گردد.
اين آرزو را هزارها نيرومندتر از او در ميان ملت مسلمان داشتند آنان به خاك و خون كشيده شدند و آرزويشان به طاق نسيان و فراموشي خورد. اين مجسمه فساد بايد بداند كه با گفتن جمله (من به مباني اسلام معتقدم) ملت متدين فريب نميخورد و با گفتن جمله (بايد سياست از روحانيت جدا باشد) كوچكترين خللي بر بنيان محكم و رفيع روحانيت وارد نخواهد آمد و از نفوذ معنوي و الهي آنها چيزي نميكاهد و با گفتن واي به حال كسي كه در انجام اصلاحات! خللي وارد سازد ملت بيدار و رشيد ايران فريب نميخورد و از ميدان مبارزه بيرون نميرود. اين عنصر پست فطرت چنين پنداشته كه ممكن است عقربك زمان را به عقب چرخانيد و دوران ديكتاتوري و خودسري با پاي خود را معاوضت دهد آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت.
عبدالعلي الموسوي آيتاللهي
ارديبهشت ماه ۱۳۳۱
خداوند رحمت کند حضرت آقای آیت اللهی را چه قدر کلامشان دلنشین و دست خط ایشان زیبا هست