(خُ = خود)خُ كه خُ كه، خُت ته خُ كهاز ماست كه بر ماست. ** شِنِ خُ، واشِن خُكبوتر با كبوتر، باز با باز ** اَتك خُ، كَتهكنايه از به…
(خُ = خود)
خُ كه خُ كه، خُت ته خُ كه
از ماست كه بر ماست.
**
شِنِ خُ، واشِن خُ
كبوتر با كبوتر، باز با باز
**
اَتك خُ، كَته
كنايه از به جنب و جوش افتادن است.
**
اَخُ واچو
كنايه از خجالت كشيدن است.
**
از خُ نابينَدائم
كنايه از حال انجام كاري را نداشتن است.
**
از خُ نادو
كنايه از نفهمي افرادي است. بايد همه چيز را به آنان گوشزد كرد.
بيشتر براي افرادي به كار ميرود كه قدر محبت را نميدانند.
**
ماشك خُ واشكه
شخصي كه به هر چيز و هر كسي مشكوك است و حرفهاي ديگران را به خود ميگيرد.
**
خُ چِدِش، خُ واپَس اُندِش
چه شيري مَه تَهِ چَش اُندِش
كنايه از زني است كه خودش خانه شوهر را ترك كند و بدون اين كه واسطه شوند خودش به خانه برگردد.
**
يكي هم خورَند خَ خشه
يكي (ميخوام) كه مثل خودم باشه
اصطلاحي است در مورد پسر يا دختر مجرد كه به دنبال همسري هستند با ويژگيهاي خودشان (مناسب و ايدهآل)
**
زِنَش هم خَرند خُش ني
زنش به خودش (همسرش)نميآيد.
كنايه از هم سنخيت نبودن.
**
خُم بِكِوِم، خُم اَرُسِم
خودم بيفتم خودم بلند شوم.
كنايه از بيكسي و بيياري است.
**
خَش اَشو، خُ درك اُشبو
اصطلاحي است كه به هنگام صحبت كردن از بيماري و يا هنجاريهاي ديگران به مخاطب توضيح داده ميشود.
**
درد خُ دون و كَس نَدون
دردي كه ديگران از ان اطلاعي نداشته باشند و شخص دردمند نيز بخواهد كه پنهان بماند.
مثلاً مشكلي كه نتواني براي كسي بيان كني و از گفتنش شرم يا رودروايسي داشته باشي.
**
اِش خُ، واتِك خ، اَبي
شپش خود را حاضر نيست دور بيندازد.
كنايه از خسيسي افراد است.