سلسله یادداشت ۶ قسمتی “شریعتی و نقد فرهنگ و تمدن غرب”که اولین بخش آن را در ادامه می خوانیم بخشی از فعالیت های پژوهشی صورت گرفته توسط یکی از نویسندگان…
سلسله یادداشت ۶ قسمتی “شریعتی و نقد فرهنگ و تمدن غرب”که اولین بخش آن را در ادامه می خوانیم بخشی از فعالیت های پژوهشی صورت گرفته توسط یکی از نویسندگان لارستانی است که به روایتی متفاوت از فعالیت های مرحوم دکتر علی شریعتی در سالهای دور و نزدیک می پردازد. خواندن این سطور خالی از لطف نخواهد بود. بخشهای بعدی ان شاء الله طی روزهای آتی منتشر خواهد شد.
فرهنگ و تمدن غرب را بدون اغراق می توان، فرهنگ و تمدن غالب یکی دو قرن اخیر جهان دانست. فرهنگ و تمدنی که تحولات تاریخی، اجتماعی و فکری گسترده ای، آن را به جایگاه فعلی رساند و شوکت بخشید. مولفه های زیادی باعث پیشرفت و مقبولیت آن شده و توانسته به تمامی شوون زندگی فردی و اجتماعی جوامع رخنه کند. البته این نفوذ که با هدف سازگارسازی ملت ها با اهداف تمدن بزرگ صورت می گیرد؛ هیچگاه بدون برنامه های ریزی های گسترده در ابعاد مختلف قابل تصور نیست بطوری که قدرت در نفوذ به سایر جوامع و تغییر در آنها را باید از مولفه های قدرت هرتمدن محسوب کرد.
سازگارسازی فکری و فرهنگی، یکی از بخش های مهم در زمینه نفوذ و رخنه به ملت هاست. از ابزارهای قوی نفوذ فکر و فرهنگ غرب در سایر جوامع، نخبگان فکری و فرهنگی اند. آنها تاثیر بر نخبگان سایر جوامع را از طرق مختلفی پیگیری می کنند. این نخبگان خودباخته در جوامع خود به مثابه دزدانی اند که برای برباد دادن دارایی های فکری و فرهنگی با چراغ می آیند و تاثیری سخت در جامعه برجا می گذارند.
اما خوشبختانه همیشه برنامه شیطان خوب پیش نمی رود؛ در میان نخبگان فکری گاهی شخصیت هایی ظهور می کنندکه مسیری کاملا متفاوت را برمی گزینند. ایشان بصیرتی مثال زدنی نسبت به بنیان ها و اهداف فرهنگ و تمدن غرب دارند. آنها دریافته اند در بهترین وضعیت، تمدن غرب یک ملت را تا جایی مورد حمایت قرار می دهد که بتواند بخوبی از آن بهره ببرد و بدوشد. این نخبگان با تعلق خاطر به ریشه های عمیق فرهنگ خود و باور به ظرفیت های بالای آن برای تحول در جامعه، جهاد و مبارزه فکری و فرهنگی را آغاز می کنند که پایان خوشش، ایجاد خودباوری در ملت ها و بازگشت به ارزش ها و اصالت های فرهنگی و تمدنی خویش است. در شرق، شخصیت های بزرگی همچون سیدجمال ، عبده، اقبال و گاندی را می توان مثال زد که حائز این ویژگی بوده اند.
از جمله این نخبگان در تاریخ معاصر ایران، دکتر علی شریعتی است. شریعتی در حیات تماما انقلابی خود زخم های استعمار و استکبار را بر بدن ملت های مستضعف دیده و با روح بلندش درد جانکاه آن را احساس کرده بود. او نه تنها در کشور خود ایران بلکه در دل دنیای غرب نیز تعدی و تجاوز به ملت ها را با آگاهی کامل دریافته و بر سنگ فرش خیابان های پاریس علیه این تمدن استکباری شعار داده بود. (باقرزاده ۱۳۸۴، ص ۸۸ تا ۹۱) او می دید که این تمدن پرطمطراق برای سایر ملت ها ارزشی قائل نیست و با آنها همچون گله گوسفندی بی شبان رفتار می نماید. این تمدن، روزی با زور اسلحه بدنبال اسارت ملت ها بود و اکنون با امواج سهمگین تفکرات و اندیشه ها، در صدد همراه سازی بی هزینه ملت ها و استثمار آنهاست. این بود که شریعتی به تهاجمی متقابل دست زد. او این تقابل را با معرفی فکر مترقی اسلامی در برخی محافل فرهنگی پاریس آغاز کرد . او در سخنرانی خود در انجمن ایران- فرانسه مادام الو می گوید: «اسلام پیش تر از آن که روشنفکران معاصر غرب افکار مترقیانه ی خود را تبیین کند همه این افکار را دارا بوده است.» (باقرزاده ۱۳۸۴، ص ۸۸ تا ۹۱)
ویژگی شریعتی در تقابل با فرهنگ و تمدن غرب این است که به دلیل حضور در غرب نمی توان اورا بی خبر از واقعیت های آن دانست و دیگر اینکه او نه تنها اهل فکر و اندیشه و مطلع از اوضاع و احوال جهان بلکه حاضر در میدان مبارزه انقلابی بود.
او در تقابل با فرهنگ و تمدن غرب تنها بدنبال مبارزه فکری نبود بلکه مسیری را پیمود که فروپاشی یکی از رژیم های وابسته به غرب را بدنبال داشت. بنابراین شریعتی را باید در زمره رهبران اجتماعی اندیشمندی دانست که برای تحقق آرمان های بزرگ خود، ملت و جوانان آن را برای تغییری بیرونی با خود همراه می سازند.
تمام کسانی که با حیات فکری و مبارزاتی شریعتی آشنایی دارند به تاثیر او بر تحولات فکری و اجتماعی دهه پنجاه ایران اذعان دارند تا جایی که برخی این دهه را دهه حاکمیت تفکر شریعی بر جامعه ایران می دانند. (خسروپناه و عبداللهی ۱۳۹۱، ص ۲۰) بی شک اندیشه های انقلابی شریعتی را باید از ارکان تحول جامعه ایران که به انقلاب اسلامی منجر شد محسوب کرد.
پایان قسمت اول- نویسنده ح.توانا