جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲:۴۱ق.ظ
::آخرین مطلب 5 ساعت پیش | افراد آنلاین: 1

به راه انداختن كودكي كه راه رفتن تأخير دارد

اون روز مثل هميشه پا بي‌بي نشسته بوديم و از  گذشته‌هاي نه‌چندان دور و از خاطرات شيرين بي‌بي و اون روزهاي فراموش نشدني، حرف مي‌زديم كه در خونه رو زدن،…

اون روز مثل هميشه پا بي‌بي نشسته بوديم و از  گذشته‌هاي نه‌چندان دور و از خاطرات شيرين بي‌بي و اون روزهاي فراموش نشدني، حرف مي‌زديم كه در خونه رو زدن، درو كه وا كردم خانمي كه كودكي به بغل داشت (سن اون كودك تقريباً ۲/۵ سالي به نظر مي‌رسيد اومد و شايد كمي بيشتر يا كمتر)  تعجب كردم كه چرا اون خانم رو نمي‌شناسم. اهل اين محله و شهرمون نبود ولي در خونه بي‌بي چه كار داشت؟  سلام و احوالپرسي ساده‌اي با هم داشتيم بعد بلافاصله سراغ ‌«بي‌بي بانو» رو گرفت. گفتم باهاش چه كار دارين؟  نگاه نگرانش را به نگاه پرسشگر من دوخت و گفت:‌خانم بچه‌ام… بچه‌ام نمي‌تونه راه بره. به من گفتن بيام پيش بي‌بي شايد بتونه منو راهنمايي كنه! خدا بي‌بي رو واستون نگه داره اجازه مي‌دين باهاش حرف بزنم؟بي‌بي خونه هس؟  بي‌بي كه ديده بود من پشت در معطّل كردم و نمي‌دونست چرا، سوال كرد كيه دخترم؟ چه كار دارد؟ بگو بيان داخل، دم در كه زشته وايسين.

خانم غريبه كه صداي بي‌بي رو شنيد انگار فهميد كه بايد اين صداي گرم و مهربون بي‌بي باشه، اجازه خواست و اومد داخل. بي‌بي دست نوازشگرانه خودشو به سر اون كودك كشيد و كنار خودش اونا رو نشوند و از مشكل بچه سوال كرد. مادر اون بچه هم توضيح داد كه اين يكي برخلاف بقيه بچه‌ها راه رفتنش تأخير داره و نمي‌دونن چرا راه نمي‌ره؟  بي‌بي گفت بايد از مدتها قبل پاهاي بچه را با روغن بادام يا روغن زيتون ماساژ مي دادين و دستشو مي‌گرفتين و يواش يواش راه مي‌بردين. اون خانم گفت: بي‌بي جان اين كار رو كرديم ولي نتيجه‌اي نگرفتيم.  بي‌بي اون نسخه قديمي و مرسوم آبا و اجدادي خودشو واسه اون خانم پيچيد و گفت: با توكل به خدا و با نيت پاك و خلوص قلبي از خدا بخواين كه حاجتتون رو برآورده كنه. مادر كودك كه ناراحت و نااميد به نظر مي‌رسيد از بي‌بي خواست كه هر كاري كه از دستش برمي‌آد واسه اين كودك انجام بده هزينه و مخارج درمان اون هم قبول دارن.

بي‌بي گفت: كاري كه مي گم هزينه‌اي نداره فقط وقتي نتيجه گرفتين واسم دعا كنين كه عاقبت به خير بشم. بي‌بي از اون خانم خواست تا كودك را درون گِلّه‌اي بنشانند و دو نفر دو بند حلقه‌اي كه در دو طرف گله است را بگيرند و اونو به در خونه چندتا از همسايه‌ها و يا افراد محله‌هاي ديگه ببرن و اين شعر رو بخونن:
آي كُندو، آي كُندو
يَكچي بِده به كُندو
تا كندو پا بِگيره
راه خدا بگيره

بي‌بي گفت دعا و توسل به ائمه معصومين رو هم فراموش نكنين كه شفا رو خدا مي‌ده و من فقط واسطه‌ام كه راهنمايي كنم.
گفتم بي‌بي وقتي اين بچه رو به در خونه‌ها بردن و اين سرود رو خوندن ديگه چي مي‌شه؟  بي‌بي گفت: صاحبخونه‌ها مي دونن كه اين بچه رو واسه چي آوردن يك چيزي مثل شيريني يا پول به كودك مي‌دن واسش دعا مي‌كنن كه كندو پا بگيره و زود راه بره انشاءا… خانم تشكر كرد و رفت ولي چند قدم نرفته بود كه برگشت و گفت: ببخشين بي‌بي اين گله كه مي‌گي كجا گير مي‌آد كه بخرم؟ بي‌بي گفت: وايسا تا بگم گلّه هم واسَت بيارن كه خيلي قدم داره و هركه توش نشوندن نتيجه گرفته و زود راه افتاده.
زن خوشحال شد گله رو ورداشت و كودكش رو دوباره بغل گرفت و رفت. دو يا سه هفته بعد همان زن در خونه بي‌بي رو زد در حاليكه دست كودكش راگرفته بود گله را واسه بي‌بي آورد و يك كلّه قند و يك پاكت نبات توش گذاشته بود و يك حلقه گله دست خودش و يك حلقه ديگه هم دست كودك بود و حاجت گرفته بود و حالا مي‌ديدم كه اون كودك هم پا به پاي مادرش آروم آروم راه مي‌اومد و اومده بود كه قدرداني بكنه از كسي كه واسطه اين كار و شادماني اين خانواده شده بود. بي‌بي دستي به دعا بلند كرد و از خداي خود تشكر كرد كه تونسته بود دلي رو شاد كنه.

نوشته شده در تاریخ:دوشنبه ۰۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۱۷ب٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین