پول را بايد شمرد حتي اگه اونو پيدا كرده باشي بباجي تجربه خوبي از پيدا كردن چيزهاي مختلف داره به خصوص پول. خودش تعريف ميكنه: نزديك ظهر بود هنوز اذان نگفته بودند. تشنهام بود اتفاقاً از كنار دهنشير رد ميشدم. گفتم از اين بهتر نميشه. از پلههاش رفتم پايين و…
احساس گرمي دستان پينه بستهاش بر گونههايمان و شور و شعف ديدار او كه هيچوقت از يادمان نميرود. او ميگفت: شماها ميوه و ثمره ماييد و اين از لطف خداست اول و آخر هر چيزي خداست هر اتفاقي چه خوش چه ناخوش همه از حكمت اوست. خدا هيچوقت بدي بندگانش…
گاهی شده به این فکر کنید که بهترین روزیا شبی که تا حالا گذرونديد کی بوده ؟ اصلا” برای چی براتون به یاد موندنی شده ؟ این موضوع برای هرکسی اتفاق می افته ، چه خاطره خوش چه خاطره ناخوش ، توی ذهن آدمها باقی میمونه و البته خدا کنه…
شعر زیبای زیر توسط شاعر توانای لاری خلیل روئينا سروده شده است . اَمَکِس کَیف اَکُُنٍن تا اَلِزِش اَو رَچِنَهاَتِکِ کوچیُ و مَحْلَه تِکِ پارَو رَچِنَهچِه خَشَند وَختی برَو دَوند نَنَهیا شُواَنااَزِرِ تو اَمَه جا کوزه و سَکرو رَچِنَهتو کِسیت نی اَ دُوارِش اَمَه وختُ اَمَجااَ لِزِش خَرس که روزُت…
بباجی می گوید در زمان قدیم صحرا ها ی زیادی در لار وجود داشت ولی با گسترش شهر و شهر نشینی اکثر این صحراها با درختان به خصوص نخلها عمدا از بین برده اند تا تغيير كاربري دهند زيرا درآمد اين كار خيلي بيشتر است. مردم با کمک اعضای خانواده …
بباجی از بهار وطبیعت و سر سبزی لارستان از شعر معروف سید مصطفی کشفی شروع می کند . هرکجا برکه ای نشسته به خاک گویی آنجاست مرز لارستانگر بهارش بگسترد دامن می شود قالی بهارستانمردمانش نجیب و زحمتکش با صبوری به سر برند ایامپیش چشمان قانع زن و مرد هودج صبر می رود…
كار هر روزمونه ، باور كنيد . با عجله بيدار شدن ،با عجله صبحانه خوردن يا نخوردن ، با عجله بچه ها رو آماده كردن ، با عجله …. اي بابا اين كه همش شد عجله !!! حتي توي نوشتن هم عجله . !چه خبره مگه ؟! خبر اينه كه…
بباجی به فیلم مختار علاقه عجیبی پیدا کرده است . می گوید زمان ما فیلم نبود ولی بعد از ماه های محرم وصفر در بعضی از حسینیه ها روضه مختار می خواندند وما زیر منبر می نشستیم وگوش به روضه می دادیم و از شجاعت مختار و نحوه خونخواهی پسر…
بباجی می گوید که به نظر شما اول مردم باهم مهربان می شوند که باران میآید ؟ یا وقتی که باران می آید مردم با هم مهربان می شوند ؟ بباجی که یک کشاورز است وتعدادی دام وطیور هم نگهداری می کند از اول پاییز به فکر زمین و باران…
وقتي كه در قديم گندم يا جو ميكاشتيم منتظر رحمت الهي بوديم و اهالي جمع ميشديم و به كوه قدمگاه علي ميرفتيم و پسر مشتي صفر علي بابا اين شعر را ميخواند و مردم جواب ميدادند:گو۱ سيه پس چاهافتاده در كف راهبراي وقّة۲ كاه۳ يارب بده تو بارون۴ آنقدر نيتها…