در گذشته موادي مثل: گندم، جو، خندل، ماهي خشك (ماهي اشنه)نمك و دس را در جاغن ميكوبيدند.گندم و جو را به اين علت در جاغن ميكوبيدهاند كه كاهگل و ناخالصيهايي كه به آنها چسبيده است جدا شود. سپس آنها را در آس به آرد تبديل ميكردند. ماهي خشك و خندل…
لاري لاتين فارسي گِلَيْت Gelatte بدلي رودگُل Rudgool بدلي – زينت آلاتي كه طلا يا نقره نباشد – شبيه و همرنگ طلا شَلاخو Shalakhoo گل آلود تِنگ و رِنگ Tengoreng سفت و محكم واكَووِدَه Vakawveda گشتن در ميان چيزي به قصد پيدا كردن – گشتن و كنجكاوي كردن به قصد…
در اصطلاح: واخو زَتَه وا: به معني به خو: به معني خودزَتَه: به معني زدن است معني ظاهري : به خود زدن اما درواقع وقتي كه چيزي را به عنوان امانت به كسي بدهند ولي بعد از مدتي آن را برنگرداند، اين اصطلاح را به كار ميبرند و ميگويند: «شَه…
دَرويش شَوقي: شخص دمدمي مزاج ** ساعت ساعَتو: هر ساعت به يك حال بودن – خوي متفاوتي داشتن ** اَسِرِ پَرِه: سرحال و خوشحال است. ** شَه وَر اَني: حال انجام دادن كاري را ندارد – ميل به انجام دادن كاري نداشتن. ** وَ كَله شُو وَيسَنَدِه: وقتي كه روي…
سَرَهِ بيدرد، اَبالِشت نانِسِنسري كه درد نميكند، دستمال نميبندن. *** سِرَه شَه سِرَه مَكُنسر به سرش نگذار *** سِرَه شَه اَخُلَه خوئِهكاري به كار كسي ندارد. آزارش به كسي نميرسد. *** سِرَه شَه لَمبير دَدِهسر دواندن ديگران *** سَر وَ سَر كِردَهچيزي را در برابر ديگران قبول كردن – معاوضه…
لاري لاتين فارسي فَرخَنَدَه Farkhanada در تفريح و خوشگذراني بودن شُوَك شُوَك Shovak shovak اضطراب – وقتي كه دل در اضطراب و ناراحتي باشد لَپَكشار Lappakshar ريخت و پاش كردن وسايل و لگد كردن و ضايع كردن آنها مافِرِنگ Mafereng تودماغي صحبت كردن سَيْل Saolle به معني ديدن – بيشتر…
دامو(DAMMO) در زبان و ادبيات لارستان به معني «خاله» است كه مردم شهرستان خنج، بخش اوز،فيشور و توابع اين مناطق، خاله را «دامو» صدا ميزنند اما در مركز شهرستان لار و حومه آن خواهر مادر را همان خاله ميگويند. اما جالب اينجاست كه در بعضي موارد از جمله در اصطلاحات،…
بيبي توصيه داره اشخاصي كه مبتلا به آسم هستند بايد توجه كنن كه ضمن رعايت نكاتي كه براي اونا توصيه شده از نظر مواد غذايي و غيره، حتماً ورزشهاي سبك رو هم انجام بدَن كه در هواي پاك و همراه با نفسهاي عميق باشه.خوردن كرفس هم در درمان آسم موثره….
اَسِرِ پَرِهسرحال است و حوصله انجام كار دارد. *** شَه ورا، ني:سرحال نيست دل و دماغ و حوصله انجام كار را ندارد. (برعكس اصطلاح اسره پره) *** وَخو، ني:بيمار است بيحال و بيحوصله است. حال خودش را ندارد. *** شَز سِرَه اَبرا اَچِدايي:كنايه از زياد داشتن چيزي است. *** مَه…
لاري لاتين فارسي كَكَل كوكو Kakal kawkaw تنقلات – ككل: تخمه كَر كَر Kar kar هوايي شدن – وقتي دل هواي ديدن كسي داشته باشد نَچَك زَني Nachak zani دو به هم زدن مُركَه بَدن Morka badan وقتي تمام بدن فلج شود و قدرت حركت و جابجايي از انسان گرفته…