جعفر عزیزی، متولد ۱۳۵۶ ساکن تهران، فوق لیسانس مدیریت صنعتی و نفر اول علم اقتصاد و بازار سرمایه (بورس) در ایران و مدرس علم اقتصاد در آموزشگاه های تخصصی است….
جعفر عزیزی، متولد ۱۳۵۶ ساکن تهران، فوق لیسانس مدیریت صنعتی و نفر اول علم اقتصاد و بازار سرمایه (بورس) در ایران و مدرس علم اقتصاد در آموزشگاه های تخصصی است.
وی درباره دوران تحصیلی اش می گوید: برای صحبت از مقاطع تحصیلی باید برگردم به دهه شصت، مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در روستای بریز گذراندم، از کلاس اول تا چهارم ابتدایی طبق تجربه ای که داشتیم و تصوری که از معلم پیدا کرده بودیم فکر می کردیم معلم یعنی آقابالاسر اما در کلاس پنجم ابتدایی با وجود آقای غلامرضا بیغرض،( که جا دارد اینجا یادی از ایشان شود) دیدگاه ما نسبت به جایگاه معلم تغییر کرد.
ایشان شخصی بسیار شریف بودند که نه تنها آموزش، بلکه پرورش را سرلوحه کار خود قرار داده بودند. می توانم بگویم بعد از پدرم و مادر عزیزم که مشوق من برای تحصیل و فراگیری علم بودند ایشان اولین نفری بودند که در ذهن من جرقه هایی رو به روشنایی ایجاد کردند. چنان تاثیری بر من گذاشتند که اکنون پس از سالها از ایشان یاد میکنم و ایشان را فراموش نکردهام. آن زمان معمولا بچه های بریزی تا سوم راهنمایی بیشتر درس نمی خواندند چون بریز دبیرستان نداشت. آقای غلامحسین دیانت مدیر مدرسه راهنمایی بریز بود که زحمت زیادی برایمان کشیدند.
اما کمبود و نبود امکانات نتوانست مانع تلاش ما برای ادامه تحصیل شود، چند نفر بودیم که همزمان در دبیرستان دهکویه (روستای مجاورمان) ثبت نام کردیم اما قابل ذکر است که شرایط روستای بریز و دیگر روستاهای مجاور آن زمان و وضعیت راهها مثل الان نبود.راه ها و جاده ها همه خاکی بودند.
تلفن همراه نبود و برای بریز تازه خط تلفن کشیده شده بود. ما هر روز صبح کنار جاده خاکی بریز می ایستادیم به امید اینکه یک ماشین عبوری بیاید و ما را به دهکویه ببرد. دوباره برای برگشتن وضع به همین صورت بود، یعنی خبری از سرویس مدرسه نبود، از این ها گذاشته آن زمان به این صورت نبود که جلوی ماشین و مقابل کولر بنشینیم و برویم، ما بالای وانت مینشستیم و خوشحال هم بودیم که وسیلهای آمده تا از کلاس درس جا نمانیم، وقتی به آنجا می رسیدیم پر از گرد و خاک بودیم. گاهی دوشیفت بودیم و باید برای کلاس عصر هم میماندیم بنابراین بدون غذا، با یک بیسکویت یا کیک، همانجا می ماندیم تا شیفت عصر هم تمام بشود و دوباره با ماشین های عبوری برمیگشتیم بریز.
اینها را میگویم تا نوجوانان عزیز امروزی قدر امکانات موجود را بدانند و استفاده کنند و درس بخوانند. از فرصتها و استعدادهایی که دارند غافل نشوند. آن زمان برای کپی گرفتن باید تا شهر می رفتیم. یا برای اینکه برویم سر کلاس باید ساعتها کنارجاده منتظر یک وسیله نقلیه میماندیم.
دبیرستان شهید صفری دهکویه با مدیریت آقای منصور شهپر اداره میشد که ایشان هم برای ما بسیار زحمت کشیدند و مشوق ما بودند. آن زمان دبیرستان چهار سال بود. در دو مرحله کنکور میدادیم در مرحله اول که شامل سه سال دبیرستان می شود رتبه من در کل کشور ۶۳۹ شد و در مرحله دوم شامل سال آخر، یعنی سال چهارم دبیرستان می شد که نوبت انتخاب رشته بود، من در دانشگاه شیراز در رشته مدیریت صنعتی قبول شدم. آنجا در خوابگاه شهید مفتح ساکن شدم و این چهار سال دانشگاه را آنجا گذراندم. از دانشگاه به بعد دیگر نسبت به قبلا از علم و آگاهی بیشتری برخوردار بودم. میتوانستم خودم را اداره کنم و بهترین تصمیمها و بهترین انتخاب ها را داشته باشم.
برای فوق لیسانس امتحان دادم و رتبه من در کل کشور ۲۱ شد، در دانشگاه علامه طباطبایی تهران در رشته مدیریت قبول شدم، (این دانشگاه در حال حاضر بهترین دانشگاه ایران در این رشته است).
در این مدت دو سال فوق لیسانس، هم کار می کردم و هم درس میخواندم، از صبح تا ۵ عصر در بانک و بیمه ایران کار میکردم و همزمان مشاور ۸ الی ۹ شرکت بودم پس از آن نیز از ساعت ۵ عصر تا ۸ شب در موسسه آموزشی که با دوستانم راه اندازی کرده بودیم تدریس میکردم، در آن زمان یعنی سال ۸۱ هفته ای دو الی سه بار هم برای روزنامه ها مطالب اقتصادی می نوشتم و به چاپ میرسید.
* از چه زمانی وارد بازار سرمایه (بورس) شدید؟
همزمان که مقطع فوق لیسانس را می گذراندم در بورس مشغول به کار شدم. در سال ۸۲ در امتحان بورس نفر اول ایران شدم. که در اوایل سال ۸۳ در همایش ملی از دست وزیر وقت اقتصاد و رئیس سازمان بورس لوح تقدیر و پنج سکه جایزه گرفتم که برای آن زمان و ابتدای کار خیلی ارزشمند بود. رقبای من آن زمان کسانی بودند که پدر و مادر آنها استاد دانشگاه بودند و در بهترین مناطق تهران زندگی کرده و درس خوانده بودند، اما من از روستای بریز و یک خانواده روستایی به آنجا رسیده بودم بنابراین هر چیزی به عزم و اراده انسان بستگی دارد، استعداد، شهری و روستایی نمیشناسد، کافیست آن را کشف کنید و در پی شکوفایی آن باشید.
در سال ۸۵ هم در مرحله بالاتر بورس نفر سوم کشور شدم. همزمان نیز مشاور ۱۰ شرکت بودم. آن زمان خودمان یک موسسه آموزشی به نام (کاریزما) ثبت کرده بودیم که روزانه آنجا تدریس داشتم. من حتی پنجشنبه و جمعه هم تدریس میکردم و به مدت سه سال حتی یک روز هم در خانه نبودم. حتی یک روز تعطیلی نداشتم.
* از کار و مشغله خود در حال حاضر بگویید ؟
مدیر سرمایه گذاری در بازار سرمایه ( بورس)، مشاور سرمایه گذاری در شرکت های مختلف دولتی و غیردولتی، تدریس در مجتمع فنی تهران، مجتمع آموزش عالی و مفید، و غیره. ناگفته نماند چند روز از هفته، روزی دو ساعت باشگاه میروم و ورزش میکنم زیرا بسیار تاثیرگذار است.
* چه صحبتی با جوانان دارید؟
به خودشان ایمان داشته باشند، جوانان بدانند که هر کاری که اراده کنند می توانند انجام دهند و هیچ چیز غیرممکن نیست، به شرط اینکه به خودشان ایمان داشته باشند علاوه بر این، به سلامت خودشان اهمیت دهند و حتماً در کنار کار و تلاش ورزش را نیز دنبال کنند.
*اهداف شما برای آینده چیست؟
آرزو دارم بتوانم برای خانواده، دوستان و همشهریان مفید باشم و کاری انجام دهم، قطعاً برنامههای مد نظرم هست که به امید خدا در بریز بتوانم برای ایجاد اشتغال جوانان کاری انجام دهم.
* سخن پایانی:
تشکر میکنم از پدر و مادر عزیزم که بسیار زحمت کشیدند و حامی من بودند، و متشکرم از تمام کسانی که کوچکترین خدمتی به من کردند حتی کسانی که شاید یک بار من و دوستانم را از بریز به دهکویه رساندند تا از کلاس و درس جا نمانیم.
خبرنگار: سحرطاهری
ماشاءالله به نخبه گان بریزی. آفرین
…احسنت ماشالله به این
یه قسمت از خاطراتت جا ماند …..
بر چه اساس و آزمونی ایشون رو نوشتید نفر اول اقتصاد و بازار سرمایه ؟