«حالت معنوی و عرفانی خاصی داشت حتی لبخندهایش. نمازهای طولانی می خواند و نگاهش به دنیا، به حالت مکاشفه بود.مثل این که نود سال، سیر و سلوک معنوی را طی کرده باشد.» در شهر آبادان به دنیا آمد و تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را در آن شهر گذراند.«قبل از…
« قبل از خبر شهادت منصور، در خواب دیدم که یک جلد کلام الله مجید که گلی روی آن گذاشته بودند به من دادند. تعبیر آن را که جویا شدم گفتند که پسرت شهید شده است. » (خاطرات مادر شهید) « وقتی که جنگ شروع شد، منصور لحظه ای آرام…
« … اوایل بهمن ۶۵ بود، در خط دوم در چادرهایی مستقر بودیم. عملیات کربلای ۵ شروع شده بود. همه در آماده باش کامل منتظر فرمان بودیم… یک روز عصر بچه ها در کنار هم نشسته و هر کدام مشغول کاری بودیم. کریم با همان روحیه شاد و خندان که…
دوره ابتدائی را در مدرسه ابن سینا گذراند. دانش آموز با انضباط و خوش اخلاقی بود. مدتی بعد وارد مدرسه شبانه روزی شد اما ادامه نداد و در داروخانه مشغول به کار شد. سه ماهی آنجا بود؛ همه از او تعریف می کردند و از اخلاق کاری اش می گفتند….
امیدوارم که پشت جبهه را خوب نگهدارید و این دانشگاه کوچک (پایگاه) را هم چنان نگهداری کنید و رزمنده بسازید انشاالله. چرا که امروز مملکت اسلامی ما احتیاج به رزمندگانی چون شما دارد.سعی کنید کارهایی که انجام می دهید فقط برای یک هدف آن هم الله باشد و غیر از…
« روزی از مدرسه به خانه آمدم. معلّم ورزشمان گفته بود که آیه یا حدیثی در مورد ورزش پیدا کنید و بیاورید. از مسعود سؤال کردم. در جواب گفت: وقتی دعای کمیل می خوانی توجه می کنی معنی اش چیست؟ اگر به معنی اش توجه کنی آیه یارَبِّ قَوِّ عَلی…
«از مأمورین پرسیدم چگونه او را شناسائی کردید. گفتند در منطقه، یک تفنگ ژ-۳ پیدا کردیم که در چند متری جسد ایشان افتاده بود و روی قنداق با رنگ قرمز نوشته بود محمد جعفر. با توجه به نبودن پلاک و از بین رفتن کلیه قسمتهای تفنگ بر اثر انفجار، تنها…
روزی وی را در حال شستن ظرفهای غذای خود و همسنگران دیدم. تعجب کردم و پرسیدم: مگر بیکار هستی که ظرفهای دیگران را هم می شویی. در جواب گفت: اگر می فهمیدی که خدمت به دیگران چقدر لذّت بخش است، تو هم این کار را می کردی. »(همسنگر شهید) شهید…
« … در یکی از جبهه ها زخمی شده و در بیمارستان اهواز بستری شده بود. به ما گفته بودند شهید شده و ما هم مشغول عزاداری بودیم … شب بود که درب زدند وقتی که درب را باز کردم علیرضا را دیدم … به او گفتم: به ما خبر…
او را جواد صدا می زدند. جواد دوره ابتدائی را از شش سالگی در دبستان ۱۷ شهریور شروع کرد و راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر گذراند. در دبیرستان شهید مطهری شیراز مشغول به تحصیل شد و پس از قبولی در دوره دانشسرای مقدماتی، آن را با موفقیت به پایان رساند….