حال ساعتي است كه آسمان مي بارد . مي آيم كمي اين سوتر كنار قطعه شهدا ، يك رنگ ويك اندازه قد كشيده اند ، خاك ميزبان دو جسم آسماني…
حال ساعتي است كه آسمان مي بارد . مي آيم كمي اين سوتر كنار قطعه شهدا ، يك رنگ ويك اندازه قد كشيده اند ، خاك ميزبان دو جسم آسماني است ، روي آن چند كلمه ديده مي شود شهيد گمنام ، فرزند روح الله ، محل شهادت جزيره ام الرصاص ، طلائيه . حال بغض من وآسمان تركيده است
و شرشر مي باريم . زمين رشك مي برد بر اين افتخارات آسمان و شرمش مي آيد بر اينهمه كم لطفي اين خاكي هاي ناپديد شده از روح آسمان . صداي هق هقم در عظمت و آرامش فضا گم مي شود . باز نوشته هايم را مچاله مي كنم كه ناگاه تويي كه نمي شناسمت در قاب خيالم نقش مي بندي ولبخندي را نثارم مي كني . شايد خودت باشي ، هم او كه آرامش ، هراسان و شتابان بدنبال توست تا در كنارت آرام بگيرد ، شانه هايم با غرش آسمان مي لرزد و اشك هايم در خيسي سنگ ها گم مي شود . امشب پابه پاي نسيم در شبي بي ستاره غمگينانه پرسه زديم و از پير كوچه پرسيديم ،خانه دوست كجاست ؟ حال كه همه شهدا به استقبال شما آمده اند و از شما تبرك مي جويند ، ديگر جايي براي بنده ي به زنجير كشيده شده ي عالم خاكي نيست ، دستي بر قبور مطهرتان مي كشم و خدا را شكر مي كنم به خاطر شفاي دل زنگار گرفته ام . اين بار نوشته را مچاله نمي كنم ، پاكنويس مي كنم و به نشاني تان مي فرستم : ايران ، فارس ، لارستان ، دانشگاه آزاداسلامي لارستان ، قبور مطهر شهداي گمنام .
منبع و عکس: لادستان