تاریخ گاهی شخصیتها را در یک قاب منجمد میکند؛ مهدی نصیری لاری، نماینده لارستان، اغلب در قاب یکی از ۷۲ تن به یاد آورده میشود. اما داستان او تنها در…
تاریخ گاهی شخصیتها را در یک قاب منجمد میکند؛ مهدی نصیری لاری، نماینده لارستان، اغلب در قاب یکی از ۷۲ تن به یاد آورده میشود. اما داستان او تنها در آن شامگاه خونین خلاصه نمیشود، مردی که قلمش تحسین جلال آل احمد را برانگیخت، صدایش پیش از همه بر نفاق بنیصدر شورید و تبعید و زندان نتوانست معلمی را از او بگیرد.
به گزارش میلاد لارستان به نقل از خبرگزاری فارس؛ در هیاهوی روشنفکری دهه چهل، جایی که قلمها یا به خدمت قدرت درآمده بودند یا در وادی ترجمه سرگردان، معلمی جوان از جنوب، مقالهای با عنوان کنایهآمیز «درشت استخوان در مانده» میخواند.
طنز تلخ و گزندهاش در نقد استبداد حاکم، توجه ادیب بزرگ زمان، جلال آل احمد را جلب میکند. جلال بر شانهاش میزند و آن جمله تاریخی را میگوید: حضرت، کار کنی، چیزی میشوی. آن حضرت، مهدی نصیری لاری بود؛ معلمی که ادبیات را نه برای تفاخر، که سلاحی برای مبارزه میدانست.
او پیش از آنکه یک سیاستمدار باشد، یک ادیب بود؛ مردی که با مقاله کور بلیط فروش توانست جلال را به این اقرار وادارد که: به خدا این حضرت نویسنده است.
این قریحه ادبی، همان جوهری بود که بعدها در نطقهای آتشین او علیه ظلم و نفاق در مجلس، تبلور یافت.
مجازاتی برای یک معلم محبوب
رژیم پهلوی برای مهار یک مخالف، معمولاً به زندان و شکنجه متوسل میشد اما برای مهدی نصیری، مجازاتی هوشمندانهتر در نظر گرفتند: تبعید.
او را از شیراز، جایی که نفوذش در میان دانشآموزان رو به فزونی بود، به منطقه دورافتاده اوز فرستادند. غافل از آنکه روحیه مردمی و خونگرمی او، مرزهای شیعه و سنی را در هم میشکست و در قلب مردم اوز نیز جای میگرفت.
ساواک گمان میکرد با دور کردن او، صدایش را حبس میکند، اما نصیری هر کلاس درس را به سنگری برای آگاهی و هر منبر و مجلس دعا را به تریبونی برای روشنگری بدل ساخت.
او فهمیده بود که بزرگترین تهدید برای یک حکومت مستبد، معلمی است که فراتر از کتابهای درسی، زیستن آگاهانه را تعلیم میدهد.
رقابت یک معلم با خوانین و احزاب
با پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی نصیری پس از یک دوره کوتاه فرمانداری در سیرجان، برای نمایندگی مردم لارستان در اولین دوره مجلس کاندیدا شد، در برابر یک جبهه قدرتمند قرار گرفت.
رقبای او تنها افراد نبودند؛ رقیبان سرسخت که پشتوانه احزابی چون توده و مجاهدین خلق، یا قدرت مالی خوانین منطقه را با خود داشتند، به میدان آمده بودند.
در این کارزار نابرابر، سرمایه نصیری چه بود؟ اعتمادی که سالها در کلاسهای درس، در منبر مساجد و در کوچهپسکوچههای شهر با مردم ساخته بود.
مردم لارستان نشان دادند که حافظه تاریخیشان قویتر از تبلیغات پر زرق و برق است و رأی خود را به نام معلمی به صندوق ریختند که سالها طعم تبعید و بازنشستگی اجباری را به خاطر آنان چشیده بود.
شجاعت اعلام بیکفایتی بنی صدر
مجلس اول، آوردگاه دیدگاههای متضاد بود در شرایطی که بسیاری از خواص در برابر قدرت روزافزون و انحرافات ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت، سکوت کرده یا با احتیاط سخن میگفتند، این مهدی نصیری لاری بود که سکوت را شکست.
او به عنوان نماینده، پشت تریبون مجلس رفت و با صراحتی کم نظیر، از نفاق و وابستگی بنیصدر سخن گفت و بیکفایتی سیاسی او را فریاد زد.
این نطق، یک ریسک بزرگ سیاسی بود که میتوانست آینده او را به خطر اندازد، اما برای مردی که از زندان و تبعید نترسیده بود، سکوت در برابر انحراف انقلاب، گناهی نابخشودنی به شمار میرفت.
او نشان داد که وفاداریاش نه به جناحهای سیاسی، که به آرمانهای امامی است که روزی در کمیته استقبال از او عضویت داشت.
تکمیل پازل ۷۲ نفره
شامگاه هفتم تیر ۱۳۶۰، نقطه تلاقی تمام مسیرهای پیموده شده بود معلم تبعیدی، نویسنده تحسینشده و نماینده شجاع مجلس، حالا در جایگاه عضو حزب جمهوری اسلامی، در کنار معمار دستگاه قضایی انقلاب، آیتالله بهشتی، نشسته بود.
جلسهای که قرار بود گرهی از مشکلات کشور بگشاید، با انفجار بمب کین منافقین، به مسلخ عشاق بدل شد.
مهدی نصیری لاری، در آن شامگاه، به همراه ۷۲ یار دیگر، به شهادت رسید. شاید تقدیر این بود که مردی که زندگیاش سراسر مبارزه با نفاق بود، در نهایت قربانی ترور کورکورانه منافقین شود.
شهادت او، نه پایانی بر یک زندگی، که امضایی خونین بر کارنامهای بود که هر سطرش، حدیث مبارزه و آگاهی بود.
او در قاب ۷۲ تن جا گرفت، اما داستانش بسیار بزرگتر از آن قاب است؛ داستان صدایی که حتی انفجار هم نتوانست آن را برای همیشه خاموش کند.
ف ۱۱۰