یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۶:۳۴
::آخرین مطلب 57 دقیقه پیش | افراد آنلاین: ...

صریح و صمیمی با امام جمعه لار(مصاحبه؛ قسمت نهم و آخر: زندگی شخصی و خانوادگی)

  به مناسبت پنجم مرداد ماه روز نماز جمعه، مصاحبه‌ای در فضایی صمیمانه و غیر رسمی با حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای موسوی خرم امام جمعه لارستان انجام شده…

 

به مناسبت پنجم مرداد ماه روز نماز جمعه، مصاحبه‌ای در فضایی صمیمانه و غیر رسمی با حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای موسوی خرم امام جمعه لارستان انجام شده که در ادامه، قسمت نهم و آخر آن با شما مخاطبان گرامی به اشتراک گذاشته می‌شود.

گزارشگر: اجازه بدید گفتگو رو با یکی دو سؤال شخصی به پایان برسونیم، اول اینکه در ایام گرم تابستان در شهر لار اوقات فراغت‌تون رو چطور میگذرونید؟ اهل تفریح و ورزش با خانواده، حضور در پارک‌ها، بوستان‌ها و مراکز خرید هستید؟ اصلاً چند وقت یکبار برای دیدار خانواده و بستگان و دوستان و آشنایان به زادگاه خودتون مراجعت می‌کنید؟

 

ده ماه دور از بستگان

امام جمعه: مطلب اینجا زیاد ـه ولی اون چیزی که قابل طرح هست یه بخش‌ش مربوط به خانواده‌ی بنده می‌شه، من خودم که وظیفه داشته‌م آمده‌م، ولی در مورد خانواده‌ی خودم واقعا میگم که: «مجاهدت می‌کنند». ما با خانواده سال گذشته شهریور ماه آمدیم اینجا، الان مرداد ـه، ما هنوز نرفتیم منطقه خودمون، الان قریب ۱۱ ماه ـه خانواده ما اینجان و از بستگان و آشنایان دور هستند، خب انشالله که مأجور هستند و خداوند اجرشون رو میده ولی واقعاً آسان نیست.

 

پدرم را قبل از تدفین ندیدم

امام جمعه: خدا رفتگان شما رو رحمت کنه، مادر خانم ما به رحمت خدا رفت، ما برای تدفینش رفتیم، ولی خانواده ما دیگه در برخی مراسم مادرشون نتونست شرکت کنه. بنده پدرم به رحمت خدا رفت، اینجا مشغول بودم، کاری داشتم، زنگ زدن گفتن پدر رحمت خدا رفته، صبر کنیم شما بیایید؟ گفتم کراهت داره میت بر زمین بمانه، من تا برسم طول می‌کشه، چون پرواز نبود زمینی باید می رفتم و همینطور هم شد. خلاصه من نبودم و مرحوم پدرم رو تجهیز کردند و کارهای تدفین‌شون رو انجام دادند، خب اینا سخت ـه.

 

جنگ و پسری که پیش‌مان نبود

امام جمعه: عرض به خدمت شما تو همین ایام جنگ اخیر ۱۲ روزه دفاع مقدس، بنده زاده‌ آقا محمد سجاد طلبه هستند، در قم بود و درس‌ها تمام و حوزه تعطیل بود، مدام خبر می‌رسید که قم رو زدن، اینجا رو زدن، اونجا رو زدن، خب فشارها و سختی‌های این چنینی زیاد ـه، یا بستگان ما زنگ می‌زدن می‌پرسیدن که اونجا را نزده‌ن؟ حال شما چطوره؟ خب برای بستگان هم نگرانی و مشکلات اینچنینی واقعا زیاد بود.

 

باغ کسی نمی‌روم

امام جمعه: اما نسبت به ارتباطات و تفریحات و اینها، باز ببینید من ابتدای عرایضم یک نکته‌ای گفتم که در کار امام جمعه، اصل مردم‌اند، یک بُعد اهمیتش حفظ اعتماد مردم و تقویت این اعتماد ـه، برای اینکه اعتماد مردم حفظ بشه شما باید یک سری کارهایی رو تحفظ داشته باشید و برخی مباحات برای شما جایز نیست.

در این سالیان دعوت می کردند به باغ، به ویلا، به منزل، شاید بگم به اندازه انگشتان دست من جایی نرفته‌م، چرا؟ چون امام جمعه‌ای که می‌خواد موفق باشه باید حواشی نداشته باشه، لازمه‌ی نداشتن حواشی داشتن تحفظ در ارتباطات ـه.

 

اشتباه خانواده پای امام‌جمعه

امام جمعه: حتی من خانواده خودم رو هم از این جهت با مشورت‌هایی که می‌کنیم توجیه‌شون میکنم که شرایط ما این ـه. گاهی من مثلاً به پسرم میگم شما اگر یه اشتباهی بکنید توجه داشته باشید که نمیگن آقا محمد سجاد این اشتباه رو داشت، میگن پسر امام جمعه این اشتباه رو کرد یا خانواده امام جمعه این اشتباه رو کرد.

 

خرید خانواده فقط ضروریات

امام جمعه: خانواده‌‌ی بنده اهل مرکز تجاری رفتن و گشت و گذار نیست به این معنا، یه وقت شما نیازهایی دارید باید خرید انجام بدید بله با برخی از خانم هایی که از محترمین و از معتمدین شهر هستند، خانواده ما با اونا میرن خریدشون رو تو همین بازار قیصریه یا جاهای دیگه انجام می‌دن.

 

مسئول خرید خانه خودم هستم

امام جمعه: اما خریدهای دیگه‌ی خونه رو بخش زیادی‌ش رو خودم انجام میدم، یعنی لیست رو حاج خانم میده ما می‌ریم خرید، خودم میرم خرید، نه اینکه همش‌ـو خودم انجام بدم، مثلاً بحث میوه و اینها خودمون با راننده دفتر میریم بازار روز شهر قدیم، اما گاهی مشغله اجازه نمیده، یه چیزی ضرور‌ی ـه جلسه هم داریم، خودم نمی‌رسم بچه‌های دفتر انجام میدن، ولی خودم هم بیگانه نیستم، هفته قبل دو بار رفتیم صف آش وایسادیم آش خریدیم، نمیدونم میریم گاهی صف نانواییِ خدا رحمت کنه مرحوم حاج یونس راستی اونجا صف می‌ایستیم نون می‌خریم، یا میوه فروشی میرم، خودم میوه‌ می‌خرم.

 

خرید زیر ذره‌بین مردم

امام جمعه: البته اینجا گاهی حواشی هم پیش میاد، مثلاً گاهی میگن امام جمعه چرا فلان چیز ـو خرید؟ خب من خودم نخورم ولی یه وقتی بچه ها میگن ما فلان میوه رو میخوایم.

 

گزارشگر: تشکر می‌کنم حاج آقا، برای من خیلی مصاحبه‌ی جذابی بود امیدوارم مخاطبان هم بپسندند، در پایان اگر نکته‌ای هست لطفاً بفرمایید.

 

مصاحبه لازم بود

امام جمعه: نخیر، همه سؤالات رو مطرح فرمودید، از جنابعالی تقدیر و تشکر دارم که شرایط را فراهم کردید که این مصاحبه انجام بشه و لازم هم بود انجام بشه، طی این سالیان هم انجام نشده بود و این باعث میشه مردم با یک ذهنیت واقعی‌تر مواجهه داشته باشند و توقعات‌شون رو مطرح کنند، از شما متشکریم که زحمت کشیدید، خدا نگهدار شما.

 

پایان

گفت‌وگو: مجید بامدادی

ف ۱۱۰

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی
آخرین اخبار پربازدیدترین