میلاد لارستان: در گذار زندگي روزهاي خوب يا بد در حافظه ميمانند و عامل يا عواملي باعث بروز آن ميشوند. بويژه اگر آن روز به عنوان يك نقطه عطف در…
میلاد لارستان: در گذار زندگي روزهاي خوب يا بد در حافظه ميمانند و عامل يا عواملي باعث بروز آن ميشوند. بويژه اگر آن روز به عنوان يك نقطه عطف در تاريخ جايي باز كند و يا اين كه آثار سوء آن بر روان انسان پيامدهاي منفي داشته باشد.
خوب يا بد، هرچه كه باشد قضيه بر محور روز بيست و هفتم مهرماه يك هزار و سيصد و بيست و هشت شمسي ميچرخد. قضيهاي كه منجر به وقوع واقعهاي تلخ شد.
من بر آن نيستم تا به بازگشايي وقوع آن واقعه بپردازم. چه اين راز سر به مهر، نياز به بررسي دقيق و كنكاش همه جانبه دارد و نميتوان با يك نگرش سطحي اين فرد يا آن فرد، اين گروه يا آن گروه را مقصر شناخت. آنچه مسلم است واقعه زائيده انتخابات فرمايشي بود. انتخاباتي كه تار و پود آن در مركز بافته شده بود. و بنا بر توصيه حاكمان قدرت مركزي به فرمانداري لار، بايستي فرد مورد نظر از صندوق اخذ رأي خارج ميگرديد. اين توصيه، نشانگر انتخابات آزاد نبود و نتيجه فشار بر اراده مردم همانند ديگ جوشاني بود كه با افروختن آتش بيش از حد، سر ديگ را به هوا پرتاب و همه را با خود سوزاند.
عاملي كه مرا وادار به اين نوشتار كرد اين بود كه در تابستان سال ۱۳۸۴ كتابي با نام «واقعه سياسي لار در سال ۱۳۲۸) نوشته محمد شفيع شفيعي از انتشارات ايلاف در شيراز منتشر شد. كتاب حاوي مطالبي بود كه مدتها ذهن مرا مشغول كرد و بر اين باور شدم كه تا حدودي يك جانبه گرايي شده است. من هم كتاب را به قفسه كتابخانه سپردم و چون كتابهاي ديگر گرد فراموشي بر آن نشست.
چند روز قبل بار ديگر كتاب را خواندم ولي اين بار نتوانستم از دغدغه آن رها شوم. چرا كه ياد آن روزگار نه تنها يادآور روزهايي بود كه در مدرسه ابتدايي درس ميخواندم و مانند ساير بچهها در سير دنياي بچگي بودم بلكه يادآور روزهايي نيز بود كه بزرگترها در مخمصه حفظ مشيت فردي و اجتماعي گير افتاده بودند و خواسته يا ناخواسته با به آتش كشيدن صندوق اخذ رأي واقعه آغاز گرديد.
آن روز، در كوچه منتهي به سه راه گردان صداي تيراندازي را شنيدم. صدايي كه مرا از حركت بازداشت و بچهها هر كدام به سويي دويدند. صدايي كه براي ما بچهها جز ترس و هراس مفهومي نداشت. اما براي بزرگترها ريشه در سياست داشت كه ما از آن سر در نميآورديم.
هيچ كس نميدانست كه هواي آن روز دوزخي است. نسيم وارونه ميوزد، داغ و طوفاني مي شود غبار آلود و خاشاك آور تو گويي نطفه آن روز ۴۰ روز قبل از بيست و هفتم مهرماه يك هزار و بيست و هشت بسته شده بود و به تدريج در تاريخ لارستان جايي مييافت. جايي براي اين كه انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراي اسلامي را واژگونه رقم بزند.
بازار تعطيل شده بود دكانها را بسته بودند و سران قوم يكدل و هماهنگ بر اين تعطيلي پاي ميفشردند. مسجد جامع مركز بحث و خطابه و پستخانه محل تجمع و مخابره تلگراف به پايتخت بود اما واكنشها در پايتخت نااميد كننده و فشار براي باز كردن بازار و دكانها چارهساز نبود. نا آرامي روز به روز بيشتر ميشد و ميرفت تا در فضايي آكنده از كينه واقعه آغاز شود.
واقعهاي ناشي از خشم و عصبانيت مردم، مردمي كه حاضر به انتخابات فرمايشي و تمكين از زور و جبر براي فرستادن كانديداي مورد نظر حكومت مركزي به مجلس شوراي ملي نميشدند.
انتخاباتي كه فراز و نشيبهايي داشت و به خشونت گراييد. خشم بر عقل غلبه يافته بود و اراده نيز تسليم و مرعوب عصبانيت. جمعيت از سراشيبي رودخانه بَروَند پايين ميرفت و در پهنه وسيع رودخانه، در لابلاي درختان گز، پراكنده و از دامنهها بالا رفته و وارد باغ نشاط مقر فرمانداري و محل اخذ آراء ميگرديد.
بذر كين نمايان ميشد و چون باروت در حال انفجار بود. طبع و طبايع تغيير يافته، سرشت آدمي رنگ و بوي خون پيدا كرده و محيط نيز آبستن حوادث بود. تحقير و اهانت نسبت به رأي دهندگان خصائص عالي انساني را از صفحه دل و عمق ضمير زدوده و احساس مسئوليت اجتماعي رنگ باخته بود. شرف و حيثيت مردم خدشهدار شده و با توهين و هتك حرمت در تضاد با يكديگر قرار گرفته و حالا پس از چهل روز در روز اخذ رأي خود را مينماياند.
كسي از سرنوشت خبر نداشت كه اين هواي واژگونه چه حادثهاي را رقم ميزند. آن روز صندوق اخذ رأي به آتش كشيده شد. خونهايي بر زمين ريخت و به حيات بيگناهاني خاتمه داده شد كه ملعبه هوسهاي قدرت پشت پرده شده بودند و بيگناهاني كه چند سالي در پشت ميلههاي زندان گذرانيدند و بدينسان برگي اسفبار بر تاريخ لارستان افزوده گشت.
شامگاه روز بيست و هفتم مهرماه يك هزار و سيصد و بيست و هشت، ماه غبار آگين مينمود و پرتو آن زير سايهاي از ابر، روي پرچين ديوار و حوض مستطيلي شكل داخل خانه، كمرنگ و بيرمق ميتابيد. انگار بازتاب واقعه در آن بالا نقش دگر ميزد و آثار واقعه به وراء كره خاكي نيز كشيده بود. هرچه بود نقش و نگار روز مزبور تأثيرگذار و بر روان آدمي آثاري نامطلوب بر جاي نهاده بود.
به گذشتهها كه برميگردم فضاي خانه ساكت و آرام به نظر ميرسيد. همه در خود فرو رفته بودند و ما بچهها نيز همين احساس را داشتيم. احساسي ناشي از غم كه بزرگترها به آن آگاهي داشتند و عمق فاجعه را ميدانستند و در تب و تاب فروكش كردن نا وقع روزشماري ميكردند و اين در حالي بود كه بعضي اشخاص در خانه همسايهها و يا خانه اقوام نزديك و دور پنهان شده بودند و در انتظار فرجي و يا راهگشايي بودند تا از گير و دار وضع پيش آمده راه نجاتي بيابند.
زيرا جستجو براي دستگيري افراد مظنون آغاز شده بود كه بعضي از اين افراد دستگير و بعضي ديگر خود را به مقامات مسئول معرفي ميكردند و اين از جمله موضوعاتي است كه سرنوشتشان به آن گره خورده بود كه با محاكمه در دستگاه قضا تكليف روشن ميشد.
تحقيقات در شرف انجام بود و بازجوييها ادامه داشت و قضات اعزامي از مركز كار خود را آغاز مينمودند پروندهها روي ميز قضاوت قرار گرفت و رسيدگي قضائي شروع شد.
عدهاي از متهمين به علت عدم توجه اتهام آزاد شدند. اما نسبت به تعدادي ديگر از افراد بازداشت شد. قرار مجرميت و كيفرخواست صادر گرديد و پرونده به محكمه جزا سپرده شد. محكمه بعضي از متهمين را به حبس محكوم كرد و در حق تعدادي از آنان حكم به اعدام داد. محكومين به حكم صادره اعتراض كردند.
عالم رباني حضرت آقا سيدعلي اصغر موسوي لاري به تهران حركت و با مقامات بالاي كشور ملاقات و پس از تشريح اوضاع و احوال قضيه به لار مراجعت فرمودند.
پرونده به ديوانعالي كشور ارجاع گرديد و احكام صادره از دادگاه تالي نقض شد و در مسير قانوني قرار گرفت. وكلاي مدافع تعيين شدند و دادگاه كيفري به دادرسي پرداخت.
دادگاه پس از رسيدگي و استماع دفاعيات و مداقه در اوراق و محتويات پرونده، احكام بدوي را به چند سال حبس تقليل داد. محكومين پس از گذرانيدن دوران محكوميت از زندان آزاد شدند و به خانههاي خود برگشتند و بدينسان پرونده پرماجراي زائيده از انتخابات فرمايشي بسته شد. اما آثار روحي و رواني و پيامدهاي منفي آن به عنوان يك نقطه عطف در منزلگاه تاريخ باقي ماند.
نگارنده: سيدابوالقاسم سعادت