سَرَهِ بيدرد، اَبالِشت نانِسِنسري كه درد نميكند، دستمال نميبندن. *** سِرَه شَه سِرَه مَكُنسر به سرش نگذار *** سِرَه شَه اَخُلَه خوئِهكاري به كار كسي ندارد. آزارش به كسي نميرسد….
سَرَهِ بيدرد، اَبالِشت نانِسِن
سري كه درد نميكند، دستمال نميبندن.
***
سِرَه شَه سِرَه مَكُن
سر به سرش نگذار
***
سِرَه شَه اَخُلَه خوئِه
كاري به كار كسي ندارد. آزارش به كسي نميرسد.
***
سِرَه شَه لَمبير دَدِه
سر دواندن ديگران
***
سَر وَ سَر كِردَه
چيزي را در برابر ديگران قبول كردن – معاوضه دو جنس هم ارزش با يكديگر
***
هيچ ديگي بيسِرَه ني
هيچ دختري بدون خواستگار نيست.
***
بيغ كَلّه كلّه (اصطلاحي است)
رودخانهاي كه بر اثر سيلاب پر و سرريز است.
***
سِرَه شَه جو مكن
اينقدر به او پيله و او را ناراحت نكن.
***
سِرِه خو گُذشتهاِ
از جان خود گذشتن و خود را به خطر انداختن.
***
گوشُش بِگِرِش سِرَش شَمرَه دا
سر به راه و حرف شنو بودن
***
سِرَش نِه مُنه خوشِه
خيلي باسخاوت است
***
سَر اَگَردِه كه همسر واجوئِه
در مورد دو چيز نامتناسب يا دو شخص كه هيچ سنخيتي با هم ندارند، اين ضربالمثل كاربرد دارد.
يعني در و تخته بايد با هم جور باشد.
***
سِر مَهي و دُم مَهي، اخونَه خُمو اَنياَم بيرسوايي
وقتي كه از عاقبت بد و ناراحت كننده يك موضوع مطمئن باشي بهتر است از انجام دادن آن صرف نظر كني.
***
چَش مَه كَلّه سِرَه چو
خيلي متعجب شدم – از تعجب شاخ در آوردم
***
مَگَه سِرِه كَچَلُم بِه اُدوا كِردِه؟ (اصطلاحي است)
وقتي كه كار كوچكي را بزرگ جلوه داده و آن را به رخ طرف بكشي در حالي كه طرف از كار تو هيچ سودي هم نبرده باشد.
***
سِرَه اَشمِرِه، نو اَدِه!
سرشماري ميكند و نان ميدهد. خسيس بودن
***
سِرَه بَوشَكو مَتِك كَت
سرگيجه گرفتم
***
شَه لوئه سِرَش نا
بسيار ممنون شدن – حالتي از قدرداني بعد از دريافت هديه كه نشان دهنده خوشحالي و خوشايندي است.
***
باد شَه كَلّهِ
فيس دارد. تكبر دارد
***
وَ كَلّه شُو وَيسَنَدِه (كنايه از ديوانگي است)
او را مسخ كرده و به اراده خودشان در آوردهاند.
كنايه از فردي است كه عاشق شده و حرف هيچ كسي را جز معشوق نميپذيرد.
***
سِرَه شَه سِرَه مَكُن
سر به سرش نگذار
***
وَ كَلّه چو (اصطلاحي است)
مغز توي سرش نيست – بيمخ است
***
سِرَم اُشخَه
با پرحرفي، سر كسي را به درد آوردن و حوصله او را سر بردن