از عصر روز تاسوعا توي خونه بيبي و اومدن مهموناي دور و نزديكش، ادامه داشت. اونايي كه در شهرجديد بودن، اونايي كه رفته بودن شيراز و اونجا رو براي سكونت…
از عصر روز تاسوعا توي خونه بيبي و اومدن مهموناي دور و نزديكش، ادامه داشت. اونايي كه در شهرجديد بودن، اونايي كه رفته بودن شيراز و اونجا رو براي سكونت انتخاب كرده بودن، اونايي كه بندرعباس بودن خلاصه همه قوم و خويشا هر سال تاسوعا،خونه بيبي جمع ميشدن و به قول خودشون كه ميگفتن: تاسوعا و عاشوراي هيچ كجا، مثل تاسوعا و عاشوراي لار خودمون،به ما شور و حال معنوي نميده.
خونه بيبي توي محله قديمي يعني جايي بود كه سينهزني هر ده شب اول محرم، از جلو كوچهشون رد ميشد وصداي يا حسين ياحسين گفتن آقايي كه از سر شب، جوونا و عاشقاي حسين رو به سينه زدن دعوت ميكرد و به تعبيري جارچي بود گوش دل رو نوازش ميداد و با شور خاصي انگار ساعت شروع سينهزني رو اعلام ميكرد. كم كم جووناي محل به او ميپيوستن و هر كدام براي گرفتن علم و چراغ و موتوربرق و چرخ دستي براي حمل دستگاههاي صوتي، از همديگه سبقت ميگرفتن.
گاهي كار به مشاجره هم ميكشيد چون همه دوست داشتن علَم امام حسين(ع) رو به سينه بفشارن و با به دست گرفتن چراغ مهتابيها، جلو پاي سينهزنان را روشن نگه دارن و در ثواب عزاداري امام شهيد، شريك باشن. نوحهخوان خوش صدا گاهي با مديريت و درايت و تجربه خودش، به اين برنامهها، نظم هم ميداد و سعي داشت با رعايت حق احترام متقابل بين اونا عدالت نيز برقرار كنه. بيبي و مهموناي نزديكش از اول محرم، شبا مياومدن پشت در و از لاي در زنجيرزني رو نگاه ميكرد ويواش يواش، با اونا، سينه ميزدن و ميگريستن.
آخه اونقدر نوحه خوان، با سوز و گداز عزاداري ميكرد كه دل هر عاشق سوخته دل حسيني، كباب ميشد. معلوم بود كه نوحه خوان، با آهنگ و با نُتهاي موسيقي نوحه، به خوبي آشنا است. بيبي گفت: ببين كي نوحه ميخونه كه جگرمو سوزوند؟ آقاي خليل ژاله بود كه به خوبي اونو ميشناختم از فرهنگيان فرهيخته و از خوانندگان موسيقي اصيل و سنتي لاري است. بيبي گفت: اون قديما،بيشتر نوحهها رو اونايي ميخوندن كه تقريبا بزرگتر محل بودن و اشعار نوحهها، تكراري بود مردها بدون لباس سينه ميزدن.
خيلي به تُن و آهنگ صدا توجهي نميشد. حتي مرحوم پدرت هم از نوحهخوناي محل بود كه كار جمع كردن مردان محله براي سينه زدن را به عهده داشت و «يا حسين ياحسين» گويان مردها رو به سينه زدن دعوت ميكرد و در طول راه ، كمكم نوحهخوان هم عوض ميشد. چندتا از مردها هم چراغ برق (زنبوري) به دست ميگرفتن و جلو سينه زني حركت ميكردن چون توي كوچهها برق نبود، بلندگو هم نبود و بدون بلندگو، نوحهخواني انجام ميشد.
سينهزني حيدري و سينهزني نعمتي دو دسته از سينهزنيهاي معروف لار بود كه گاهي دشمنان خارجي و استعمار،از فرصت استفاده ميكردن و بين اونا اختلاف ميانداختن و اونا هم به جون هم ميافتادن ولي امروزه به بركت انقلاب اسلامي، بين همه وحدت به وجود اومده. بعد هم سينهزني ميرفت خونه حاج عبدالمولي نزديك مسجد جامع و خدا رحمت كنه سيدصولت يگانه، كه نوحه ختم سينهزني رو ميخوند و مردها هم بعد به خونه برميگشتن و روز تاسوعا و عاشورا هم سينهزني ميكردن و هر محله براي امام حسين(ع) پخت غذاي برنج و قيمه داشت.
علَم و كُتَل و گهواره و بيرقها، زرق و برق امروزي رو نداشت و سادهتر و بدون اضافات بود. زنها توي دو ماه محرم و صفر لباس ساده و اكثر اونا مشكي ميپوشيدن، اصلاح نميكردن و حنا نميبستن. خوردن آجيل و شكستن تخمه و پسته و فندق رو گناه ميدونستن يعني به احترام امام حسين(ع) دو ماه تمام عزادار واقعي بودن و براي بچهها آجيل محرم درست ميكردن كه شامل: گندم برشته شده، نخود، مغز الوك، كيو، تخم اسك بود كه امروزه برنجك مغز بادوم زميني به اون اضافه ميكنن، همچنين لباس مشكي، چادر، كفش، جوراب، روسري و ژاكت مشكي هم براي دختر خانمي كه اولين محرم بعد از ازدواج اون هست ميبردن كه «محرّمي» ميگن.
***
بيبي رفت و نبيره كوچكش رو آماده كرد لباس سبزي كه رو سينهاش «يا حسين شهيد» نوشته بود و به تنش كرد و پيشانيبند سبز به پيشانياش بست و كلاه سبزي كه نام حسين بر روي اون گلدوزي شده بود به سر نوزاد گذاشت و اونو داد دست باباش تا به ياد طفل شيرخواره (علياصغر) داخل گهواره بگذارن كه توي ميدون در حركت بود. اون روز،اونقدر از آشپزخونههاي نزديك براي بيبي غذا آورده بودن كه بيبي و همه مهموناش سير شدند. بيبي بعد از خوردن ناهار و دادن يك ظرف غذاي اضافي، اونها رو بدرقه خونههاشون كرد.