بچ نادون، لِك اَبي!معني ظاهري: بچه نادان، لگد مياندازد.حركات و رفتار نامتعارف كودك از روي ناداني است. *** بِچْ، وَ چَش خوار و دِل دوس!بچه با چشم خوار با دل…
بچ نادون، لِك اَبي!
معني ظاهري: بچه نادان، لگد مياندازد.
حركات و رفتار نامتعارف كودك از روي ناداني است.
***
بِچْ، وَ چَش خوار و دِل دوس!
بچه با چشم خوار با دل دوست.
با بچهات طوري رفتار كن كه ضمن اين كه او را دوست ميداري، اشتباهات او را هم ناديده نگيري و به او تذكر دهي و نگران ناراحت شدن او نباشي.
***
خدا، مال اَگور اَدِه، بِچ اَشوپَرك (كنايهاي است)
خداوند مال و ثروت را به گبر ميدهد و بچه را به خفاش.
بيتناسبي كارهاي دنيا (كه البته حكمتي در كار خداوند است)
***
خدا بِچي شَه كُري دا، كُري و پِرمَئو اُشكُشْت!
خداوند بچهاي را به كوري داد كور آنقدر با او ور رفت تا او را كشت!
نعمتي كه خداوند به او عطا كرد را قدرش ندانست.
***
حُكمِ بِچ، از حكمِ پادشاه بَراتَرِه!
حكم بچه، از حكم پادشاه بالاتر است.
وقتي كودك بهانهگيري ميكند و والدين او آنچه را كه ميخواهد تأمين ميكنند.
***
دول از چاهبو مَواسي، بِچْ از مامو مَواسي!
دلو را از چاهبان برندار، بچه را از مادر!
يعني: چاهبان روش استفاده دلو را ميداند و جزء وسيله اصلي كارش به حساب ميآيد و مادر نيز ميداند چگونه فرزندش را پرورش دهد، آنها را نبايد از هم جدا كرد.
***
نُكِ بِچ، و زَر اَشا پر كِردَه!(اصطلاحات)
مشت بچه را با زر ميشود پر كرد!
اين اصطلاح وقتي مورد استفاده قرار ميگيرد كه بچهي همراه مادر در خانه كسي چيزي ببيند و از آن خوشش بيايد مثلا (تنقلات) و مادر شرمنده شود كه فرزندش بهانه آن چيز را گرفته است و صاحبخانه مقداري از تنقلات را به بچه ميدهد و او را آرام كند.
يعني: توقع كودك خيلي كم است و زيادهخواه نيست و براي اندوختن چيزي، بهانهگيري نميكند.
***
بِچْ، بِچ شَوي
بچه، بچه ميخواهد.
يعني: بچه همبازيهايي همسن و سال خود ميخواهد.
***
بِچِ اوّل، همسايه دارِه (كنايه است)
يعني بچة اول، همسايه ميزايد.
براي دور كردن ترس و تسكين درد زايمان از زن حامله، ميگويند يعني آنقدر راحت و اسان است كه تو درد را حس نميكني و گويي همسايهات زايمان كرده است.
***
بِچِ بار چِدَه، دو پاش اَتِكِ اَشكَمِ نَنَئه!
بچه سقط شده، دو پايش در شكم مادرش ميباشد.
كنايه از اين است: زني كه يك فرزند را سقط ميكند زود باردار ميشود.
اين را براي رفع ناراحتي و نگراني از زائويي كه كودكش سقط شده ميگويند كه جاي نگراني نيست و دوباره حامله خواهي شد.
***
يكي تعريفِ بِچ مَكن، يكي تعريف شو!
تعريف بچه و شوهر نكن كه ممكن است هر دو تو را با رفتارشان جلو مردم شرمنده كنند.
يعني روي رفتار بچهها و شوهران نبايد حساب كرد.
***
اگه نفرين بَد اُتِه،بگو بِچِ هَمشير بيا!
اگر نفرين بد داري (براي زنان) بگو زود به زود بچهدار شوي.
يعني: براي زنان سختتر از اين نيست كه هنوز بچهاي از شير نگرفته باشد و دوباره بچهدار شود.
***
بچِ اوّل، مُنِه نَنهاِ!
بچه اول متعلق به مادر است.
يعني: بچه اول را بايد مادر زائو بزرگ كند يعني وظيفه مادربزرگ مادري نوزاد است كه همكاري كند.
***
چَشِ بِچ، سَوز اَبو!
چشم بچه، سبز ميشود.
اگر زن حاملهاي چيزي ببيند و هوس خوردن آن را بكند ولي نخورد ميگويند: چشم بچه سبز ميشود.
***
اَگَنَه شوناگُت بِچْ!
وگرنه نميگفتند بچه!
يعني اشتباهات و خطاهاي بچهها، قابل بخشش است. چون از روي بچگي و ناداني است.
***
زن وَچِه جُعوئِه؟ وَ بِچ و بِهنَه، مرد؟ و سر و ريش زِمي؟ و بَش و بهار !(ضربالمثلي است)
زيبايي زن به چيست؟ به بچه و گهواره، مرد؟ به سر و ريش يعني كچل نباشد و محاسن داشته باشد. زمين هم با سبزه و كشتزار زيباست.
***
لالائه خيلي خيلي، بِچِ پَره پَرَه دارِه!
ماما كه خيلي شد بچه پاره پاره به دنيا ميآيد.
ماما كه دو تا شد سر بچه كج ميشه.
***
بِچِ بِچْخَنو (اصطلاحي است)
كسي كه سن و سالي از او گذشته و هنوز مانند بچه كم عقل رفتار ميكند.
***
هاي بچَه گَل
هاي گلهاي از بچه (تشبيهي است)
تعداد زيادي بچه.
***
بِچِنْگَلو
بچه كوچولو.
***
بِچِنگَل
مانند بچه.
***
بِچِ خُرد
بچه كوچك شيرخواره.
***
بِچْ و كِچ (اصطلاحي است)
زاد و ولد