“کم کم صدای قافله دارد می آید” نام بخشی است که در آن ان شاء الله قصد داریم تا پایان دهه محرم به صورت کوتاه تقویم تاریخ حرکت عظیم سالار…
“کم کم صدای قافله دارد می آید” نام بخشی است که در آن ان شاء الله قصد داریم تا پایان دهه محرم به صورت کوتاه تقویم تاریخ حرکت عظیم سالار شهیدان را مرور نماییم. پس از آن نیز گوشه هایی زیبا و ادبی از برخی کتاب ها در خصوص واقعه عظیم عاشورا با هم مرور می نماییم. بخشهای اول و دوم روزهای گذشته ارائه شد. حال حرکت اباعبدالله را در ادامه این مطلب و ورود به زَرُود تا ورود به کربلا را از نظر می گذرانیم. به امید توفیق. یااباعبدالله الحسین(ع)
«زهير بن قين» که داراي عقيده عثماني بود، در آن سال مراسم حج را بجاي آورده و به کوفه باز مي گشت. ناخوشايندترين چيز نزد او فرود آمدن در يک محل با حسين (عليه السلام) بود. هر دو در اين منزلگاه به ناچار فرود آمدند. در حالي که زهير با همراهانش مشغول غذا خوردن بود، حضرت از طريق نماينده اي، “زهير” را به خيمه اش دعوت کرد، اما او تأملي کرد. همسرش به او گفت: «سبحان الله پسر رسول خدا ترا مي خواند و تو اجابت نمي کني!»
زهير با اکراه به سوي حضرت رفت. اما هنگام مراجعت از خيمه آن حضرت، آثار خوشحالي از چهره اش نمايان شد و به همراهان گفت: «من به حسين(عليه السلام) ملحق خواهم شد، هر کس ميل دارد در ياري فرزند پيامبر شرکت کند، با ما بيايد و هر کس با ما نيست با او وداع مي کنم.» لذا همسرش نيز او را رها نکرد و تا واقعه عاشورا و شهادت زهير، همراه کاروان حسيني بود.
امام حسين(عليه السلام) بعد از شهادت زهير فرمود: اي زهير! خدا تو را از لطف و رحمت خويش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزينه و خوک لعنت نمايد .
امام شبانه وارد اين منزلگاه شد و خبر شهادت “مسلم بن عقيل” و هاني بن عروه را به وي دادند. پس از آن حضرت فرمودند: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعون»؛ همه از خدائيم و به سوي او باز مي گرديم، پس از اينها زندگي سودي ندارد. آنگاه اشک به صورتش جاري شد و همراهان نيز گريه کردند.
نوشته اند: امام حسين(عليه السلام) با يارانش اتمام حجت کرد. اما گروهي که به طمع مال و مقام دنيا با امام آمده بودند، پس از اين خبر، از حضرت جدا شدند.
سخن امام حسين(عليه السلام) با مردي از اهل کوفه در اين منزلگاه: به خدا سوگند که اگر تو را در مدينه ملاقات مي کردم، اثر جبرئيل را در خانه ما، و نزول او براي وحي به جدم را، به تو نشان مي دادم. اي برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند …
حضرت حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه چنين فرمودند: شيعيان کوفه ما را بي يار و ياور گذاشته اند. هر کس از شما بخواهد، مي تواند بازگردد و از سوي ما حقي بر گردنش نيست .
امام حسين(عليه السلام) در جواب مردي که از آيه «يَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بَأِمامِهِم» پرسيده بود، فرمود: پيشوايي، مردم را به راه راست دعوت کرد و گروهي اجابت کردند، و پيشوايي، مردم را به گمراهي دعوت کرد و گروهي اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود.
از سخنان امام حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه: بني اميه مرا رها نکنند تا جان مرا بگيرند. هرگاه چنين کنند، خدا بر آنان کساني مسلط خواهد کرد که آنها را ذليل و خوار خواهد ساخت .
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در ميان راه و هنگام ظهر به لشکري برخوردند و امام حسين(عليه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد. آنگاه امام(عليه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نيز اسبان آنان را سيراب کنند .
لشکر امام(عليه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهي حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام سپاه حُر را چنين خطاب فرمود: …… ما اهل بيت سزاوارتر به ولايت و حکومت بر شما هستيم از مدعياني که بر اساس عدالت رفتار نمي کنند و در حق شما ستم روا مي دارند. اي مردم! من به سوي شما نيامدم مگر آن که دعوتم کرديد. پس اگر از آمدنم ناخشنوديد، بازگردم.»
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزايت بنشيند! چه مي خواهي؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبيدالله بن زياد ببرم . حال اگر نمي پذيري، حداقل راهي را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدينه .
از سخنان حضرت در اين منزلگاه: مگر نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل پرهيز نمي شود. در اين حال سزاوار است که مؤمن، لقاي پروردگار را طلب کند.
لشکر امام حسين و حر که به موازات و نزديک همديگر حرکت مي کردند در اين محل فرود آمدند. حضرت در اين منزلگاه لشکريان حرّ را مخاطب قرار داده، چنين فرمود: «بني اميه به فرمان شيطان از اطاعت خدا سرپيچي نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بيت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند … . شما به من نامه ها نوشتيد و گفتيد که با من بيعت کرده ايد، حال اگر به بيعت خويش با من پايبند بمانيد کار عاقلانه اي کرده ايد که من فرزند دخت پيامبر (ص) و اسوه اي براي شما هستم. اگر بيعتتان را بشکنيد، سوگند به جانم! که از شما هم بعيد نيست، چرا که با پدرم علي(عليه السلام) و برادرم حسن و پسر عمويم مسلم پيمان شکني کرديد. بدانيد اگر چنين کنيد سعادت خودتان را از دست داده ايد.
از سخنان حضرت در اين منزلگاه: اي مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگر، پيمان شکن، حلال کننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببيند و در برابر او برنخيزد، جايگاهش با او در جهنم است .
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنين توصيف کردند: «به اشراف کوفه رشوه هاي گزاف داده اند و اينک يک دل و يک زبان با تو دشمني مي ورزند و ساير مردم دلشان با توست. اما فردا شمشيرهايشان به روي تو کشيده مي شود.»
امام در اين باره آيه اي را تلاوت فرمودند که: از ميان مؤمنان مرداني هستند بر سر پيمان خود با خدا ايستادگي کرده و به عهد خويش وفا کردند و به شهادت رسيدند و برخي در انتظار شهادت اند … .
گروهي از اهل کوفه در اين منزلگاه خيمه زده بودند، حضرت از آنها پرسيد: آيا به ياري من مي آييد؟ بعضي گفتند دل ما رضايت به مرگ نمي دهد و بعضي گفتند: ما زنان و فرزندان زيادي داريم، مال بسياري از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت اين جنگ نداريم، لذا از ياري تو معذوريم . حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسين (عليه السلام) در اين منزل به عبيدا… جعفي چنين فرمود: پس اگر ما را ياري نمي کني خداي را بپرهيز و از اين که جزو کساني باشي که با ما مي جنگند. سوگند به خدا اگر کسي فرياد ما را بشنود و ما را ياري نکند، او را به رو در آتش مي افکند.
نينوا جايي است که حرّ دستور يافت حضرت را در بياباني بي آب و علف و بي دژ و قلعه فرود آورد. امام براي اقامت در محل مناسب تري، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزميني رسيد. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنيد، پس گريست و فرمود: پياده شويد، اينجا محل ريختن خون ما و محل قبور ماست، و همين جا قبور ما زيارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنين وعده داد .
عبيدالله بن زياد نامه اي بدين مضمون براي حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسيد. من از جانب يزيد بن معاويه مأمورم سر بر بالين ننهم تا تو را بکشم و يا به حکم من و حکم يزيد بن معاويه باز آيي! والسلام. امام(عليه السلام) فرمود: اين نامه را جوابي نيست! زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است.
امام حسين (عليه السلام) چون نامه ابن زياد را خواند، فرمود: «لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهي که خشنودي مردم را با غضب پروردگار خريدند. (خشنودي مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بني اميه گرفته و به جنگ امام حسين (عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشته اند .
منبع:
منبع: کتاب مدينه تا کربلا، همراه سيدالشهداء، حجة الاسلام محمدباقر روشندل
نمیفهمی که زمان چگونه میگذرد و تو کی از هوش میروی نمیفهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری میشود. احساس میکنی که سر بر زانوی خدا گذاشتهای و با این حس، باورت میشود که رخت از جهان بربستهای و به دیدار خدا شتافتهای. حتی وقتی رشحات آب را بر گونهات احساس میکنی، گمان میکنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهرهی تو آمده است. با حسی آمیخته از بیم و امید، چشمهایت را باز میکنی و حسین را میبینی که سرت را به زانو گرفته است و با اشکهایش گونههای تو را طراوت میبخشد. یک لحظه آرزو میکنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه تمام کائنات، دوام بیاورد.
حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین عوض کنی و حتی هیچ کوثری را به جای سرچشمهی چشم حسین بگیری. حسین هم این را خوب میداند و چه بسا از تو به این آغوش، مشتاقتر است، یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همهی چشمها را از این وداع آتشناک، بپوشاند. هیچکس تا ابد، جز خود خدا نمیداند که میان تو و حسین در این لحظات چه میگذرد. حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمیشوند.
هیچکس نمیتواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه میکند؟
هیچکس نمیتواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه میریزد؟
هیچکس نمیتواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم میزند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون میآید. زینبی که دیگر زینب نیست. تماما حسین شده است. … و مگر پیش از این، غیر از این بوده است؟
آفتاب در حجاب- سیدمهدی شجاعی