وقتي ديروز عصر وارد خونه بيبي شدم از سر و وضع بيبي و رفت و اومدهاي همسايهها و تعدادي از اقوام نزديك كه بعضيهاشون يه جعبه شيريني و كاكائو هم…
وقتي ديروز عصر وارد خونه بيبي شدم از سر و وضع بيبي و رفت و اومدهاي همسايهها و تعدادي از اقوام نزديك كه بعضيهاشون يه جعبه شيريني و كاكائو هم به همراه داشتن حدس زدم كه حتماً بيبي برنامه خاصي داره و دقيقه نود ميخواد منو خبر كنه! آخه من توي خيلي از كارهاي سنتي بيبي كه مغاير با طب امروزي بود دخالت ميكردم و مانع از اون ميشدم كه دوا و درمون كردن با اصول غير علمي مثل تركاندن لوزهها، با فشار انگشت و خاكستر و نمك كه همان گُلو واسسه بود نوزاد بيزبون رو ساعتها دچار درد و عذاب و يا عفونت بكنه.
اون روز هم ديدم نازنين كوچولو رو تميز و مرتب كردن لباس قشنگي هم به تنش بود. چشمش رو سورمه كشيدن و خلاصه سر و وضع كوچولو نشون ميداد كه براش برنامهاي دارن و مشخص بود كه برنامهريز هم مثل هميشه بيبي دوست داشتني ماست.
خانم كهنسال و متشخصي كنار بيبي نشسته بود كه از چارقد گل منگلي و رخت و لباسش مي شد فهميد كه نقش اول برنامه رو حتماً اون ميخواد اجرا كنه. به همه سلام كردم و بعد از احوالپرسي و تعارفات معمول در اين گونه مجالس سنتي كه بيبي داشت، گفتم: بيبي چه خبره؟ عَيشْ اَبُدايي؟
بيبي گفت: عَيش اَم اَكُنَم، مُواَوي گُشِ بِچو سوراخ بُكُنَم!
تازه فهميدم كه اين بيبي ما از چندين ماه پيش واسه سوراخ كردن گوش نازنين كوچولو نقشه كشيده تا فرصت مناسبي گير بياره و امروز حتماً ساعت را خوش ديده چون شب ميلاد باسعادت حضرت زهرا(س) بود و چه روزي بهتر از اين.
پس شلوغ بودن دور و بر بيبي و حضور خانمهاي دوست و همسايه بيبي، به همين دليل بوده. خانم كهنسالي كه همسن و سال بيبي هم بود دعوت شده بود تا اين كار خاص رو انجام بده. خلاصه كنم بعد از پذيرايي مختصر و صحبتهايي كه هر كدام با همديگه داشتن و براشون شنيدني بود نوبت خانم كهنسال كه اسمش «مَش كَل سكينه» بود رسيد و گفت: برو ننه جان سوزن و ريسموني بيا تا…. هنوز حرفش تموم نشده بود كه بيبي گفت: آوردم نميخواد به خودت زحمت بدي و بري «توي گيزنه»(۱) سوزن ريسموني يكساعت دنبالش بگردي و فوري دست برد زير لبه پتويي كه روش نشسته بود و يك سوزن نخ سفيد داد دست مش كل سكينه و اون هم بعد از اين كه دستي به نخ و دستي به گوش نازنين كوچولو كه بيبي اونو روي زانوهاش نشونده بود ميكشيد نخ رو با آب دهانش كمي خيس كرد و سوزن رو با دقت و مهارت و تردستي هرچه تمامتر فرو كرد توي گوش نازنين و از پشت گوشش در آورد و چند بار اونو چرخوند تا نخ كمي پيچ خورد بعد هم اونو گره داد.
گوش ديگه هم به همون ترتيب. جيغ نازنين در اومده بود اما كسي به جيغ و داد اون توجه نداشت همه خوشحال بودن و كف ميزدن و كِل ميكشيدن. پول و شيريني و شكلات هم بَرَنِش ميكردن و روي سر نازنين ميريختن. مش كل سكينه با روغن بادام گوش بچه و گوشوارههاي ريسماني اونو چرب كرد و گفت: روزي دو بار اين نخ رو توي گوش بچه بچرخونين و چرب كنين و دو هفته بعد هم ميتونين گوشواره طلا به گوشش بكنين. مش كل سكينه براي رفتن به يكي ديگه از خونه ها و به درد آوردن گوش يكي ديگه از دختر بچهها بلند شد كه بيبي اونو تا دم در همراهي كرد و پاكت شيريني و نبات و نازشست اونو بهش داد و تشكر جانانهاي هم ازش كرد و شنيدم كه گفت: خودم دلم نيومد كه با دست خودم گوشش سوراخ كنم به همين خاطر به شما زحمت دادم!
تازه من فهميدم كه بيبي اين هنر هم داشته ولي دل نازكش به اون اجازه نداده كه خودش گوش نبيرهاش رو سوراخ كنه.
بيبي كه برگشت پيش مهمونا، گفتم چرا بچه رو نبردين مطب يكي از اين دكترها كه گوش بچه رو با دستگاه منگنه و فشاري كه دارن سوراخ كنن؟ اونجا گوش رو ضد عفوني، بي حس و بعد سوراخ ميكنن و همون موقع گوشوارهاي هم به گوشش ميچسپونن و با اين كار خطر عفونت و زخم و خونريزي وجود نداره!
بيبي گفت: تو درست ميگي اما لذت و خاطره اين كار به اين كه داخل خونه و با دست پر شفاي «بي بي كل سكينه» كه گوش خيليها رو از جمله تو و خواهرات و مادرت و… سوراخ كرده انجام بشه. اگه اونو صدا نميزدم كه اين كار رو بكنه ازم گِله ميكرد و ناراحت ميشد آخه وقتي از تولد دختري باخبر ميشه منتظر و چشم انتظاره كه گوشش به دست اون سوراخ بشه و اين براش يك افتخار به حساب ميآد شايد تا حالا صدها بار از اين برنامهها داشته. خدا حفظش كنه. چي ميتونستم به بيبي بگم! بيبي دست توي جيبش كرد و يك جفت گوشواره آويز بحريني و بزرگي در آورد و به عنوان كادو به نازنين كوچولو هديه داد.
بعد از بيبي بقيه هم كادوهاي ريز و دشت خودشون رو هديه كردن.
به نازنين خانم نگاه كردم كه حالا دو تا حلقه نخي به گوشهايش بود و مشخص بود كه دردي هم نداره چون سر حال و شنگول به نظر مياومد و با مقداري شيريني و شكلاتهايي كه جلوش بود بازي ميكرد.
۱-ظرفي كه از ساقه گندم ساخته ميشده و ابزار خياطي و… در آن قرار ميدادند.