این بارقرارمان بعدازنمازمغرب وعشاء ست دریکی ازهمین شبهای پائیز ،شبی آرام باهوایی فرحبخش ودلپذیر. بااعضای مهرگستر کاروان مهرکه نیمی ازاعضای آن را کارمندان کمیته امداد امام خمینی (ره )ونیم دیگرش…
این بارقرارمان بعدازنمازمغرب وعشاء ست دریکی ازهمین شبهای پائیز ،شبی آرام باهوایی فرحبخش ودلپذیر. بااعضای مهرگستر کاروان مهرکه نیمی ازاعضای آن را کارمندان کمیته امداد امام خمینی (ره )ونیم دیگرش را تعدادی ازخیرین مهرورز لارتشکیل میدهند،به راه میافتیم وازکوچه پس کوچه های یکی دومحله ی قدیمی میگذریم .دراین مسیر، چندین خانه ی متروکه نیز به ما رخ مینمایند که درحاشیه ی رودخانه ای درحوالی مسجدولی عصر (عج) قراردارند ، آنهارایکی پس ازدیگری پشت سرمیگذاریم.
قراراست به ملاقات “نـویـد” پسر۹ساله ای برویم که براثرسقوط ازپله هاوبرخوردسر ودهانش بالبه ی حوضچه ی ظرفشویی سنگی خانه اش،مجروح شده است و تاکنون یکی دوعمل جراحی بر روی او انجام گرفته وموقتأ تحت درمان است.
درخانه ای رابه صدا درمیاوریم.زنی لاغراندام وخوش برخورد در رابه رویمان بازکرده و به گرمی ازما استقبال میکند
“نوید” که دوران نقاهتش رامیگذراند،رنگ پریده ،نحیف وناتوان در گوشه ی اتاقی که فقط به اندازه ی او فضای خالی وجود دارد، بر روی بستری ازپتوی مندرس وموکتی مستعمل، خوابیده است و برق شادی درنگاهش آشکاراست.
وسایل ولوازم زندگی او ومادرش دراین اتاق کوچک، از زمین وهوا اورا احاطه کرده اند. واین تنها اتاق خانه ی مادربزرگ “نوید “است که دراختیار او ومادرش قرار دارد .مارا که میبیند،خودراجمع وجورمیکند.
لحظه ای جلو در ورودی اتاق میایستیم. “نوید” بانگاهش،خوشحالی خودرا ازدیدن ما و وفاپور مربی تربیتی ویزدی مدیر مدرسه اش، نشان میدهد این دو نفرکه امشب کاروان مهرورزی را همراهی میکنند از وضعیت زندگی نابسامان این دانش آموز برایمان توضیحاتی میدهند.مشخص میشود که “پدر” مدتی است آنهارا رها کرده است.
حالم خوش نیست ازشنیدن این همه درد ودیدن این همه رنج….بغض،عقده گشای گلویم میشود واشکها به کمکم میایند تا راه گلوی بسته ام رابازکنند.
به جهان بین ،وثوقی،آهونبر وبیغرض خواهران همیشه همراه دراین کاروان نگاه میکنم آنها
نیز وضع روحی خوبی ندارند.
محمد زارع نیزکه شناخت بیشتری نسبت به این خانواده دارد، درگوشه ای ازحیاط خانه ،برای صمد کامجو عضو شورای شهر و سایر نیک اندیشانی که امشب باگروه همراه شده اند،توضیحاتی میدهد.
گاهی وقتها دردها رانمیتوان باکلمات وتصاویر بیان کردباید آنهارا ازنزدیک لمس کرد و طعمش را چشید تا به درک شرایط سخت زندگی نیازمندان ودردمندان رسید .
با کوله باری از اندوه این خانه رابرای رفتن
به مقصد بعدی ترک میکنیم.
ودرآخرین لحظه ی خداحافظی ،نگاهم به “نوید” است که بانگاهی حاکی ازسپاس ،شادمانه مارابدرقه میکندوسپاسمند حضور همه بخصوص مدیر ومربی مدرسه اش هست .هرچند امشب برای نوید، خاطره شد وحامیانی خیرخواه،بارمالی وهزینه های درمان اورامتقبل شدند،امافراموش نکنیم که دراطراف ویا نزدیکی های ما،”نویدهای ” دیگری هم هستن که چشم یاری به دستان یاریگر ما دوخته اند.
مقصد بعدی ما خانه ی کوچک وقدیمی ست .در برای ورود مان باز گذاشته اندکه معلوم است انتظارآمدن مارا دارند .
درمیزنیم ودخترخانمی مهربان به پیشبازمان میاید.بااصالت ومتین وزجرکشیده هست. این خانه دالانی دراز وسقفی از تیر ومئر دارد.
درهمین ابتدای دالان، بوی گچ وبوی مطبوع وخوش کاهگل، مشاممان رانوازش میدهد.
معلوم میشودکه به دلیل کمبود جا،اتاق متروکه ی دالان را بازسازی میکنند.به سقف کوتاه اتاق نگاه میکنم که چند چوب پوسیده را خارج کرده اند ویکی دوشاخه تیرآهن اسقاط درکنار چوبها،قرارداده اند.بایک نگاه میشد فهمیدکه اصول ایمنی درسقف،رعایت نشده است وسقف متزلزل مینمود.
دو دختریتیم ،ازساکنین این خانه هستند و یکی ازآنها فلج است. دلاورمدیرکمیته امداد ،از وضعیت زندگی این دو مددجو برایمان توضیحاتی میدهد.برای ما که این درد ورنجها را حفظیم.
به اطراف سرکی میکشم.چیزی جز نداری وفقر نمیبینم…ودختراز وامها واقساط عقب افتاده ودرد ورنجهایش میگوید….مدیرکمیته با وعده ی وامی دیگر،اورا تسکین میدهد وازدغدغه هایش میکاهد ودختر نیز آرام وخیالش ازبابت هزینه ی تعمیرات خانه، کمی راحت میشود.خانه ای که به گفته ی خودش،مرحوم پدر ،سه دنگش رابه نام او کرده بود.
وقت رفتن است وخداحافظی میکنیم .دختر تا انتهای کوچه مارا بدرقه میکند .
عشرت جهاندیده ـ خبرنگارمیلاد
فقط میتونم بگم خداخیرتون بده
پاسخی برای ناشناس، ممنون که این مطالب رو میخوانیدووقت میگذارید