اِشَو، شَووِه بَراتهكوزَهِ شَو بَراتهاون روز بيبي روزه بود و توي گرماي هواي مطبخ «اوپن» (چاكدَه) مشغول درست كردن فالوده محلي يا همون «شناسه» خودمون بود.رفتم بهش…
اِشَو، شَووِه بَراته
كوزَهِ شَو بَراته
اون روز بيبي روزه بود و توي گرماي هواي مطبخ «اوپن» (چاكدَه) مشغول درست كردن فالوده محلي يا همون «شناسه» خودمون بود.
رفتم بهش كمك كردم تا زودتر كارش رو تموم كنه و خيلي به زحمت نيفته و خسته و تشنه نشه.
فالودهها خيلي زياد بود.
پرسيدم: چه خبره؟
بيبي گفت: مگه نميدوني كه شووه براته ؟ شب برات و هر سال توي اين ايام خير و خيرات ميكنيم؟
گفتم: پارسال شربت و زولبيا ميدادي، امسال مواد خيرات رو تغيير دادي؟
بيبي گفت: نه، شربت و زولبيا هم هست.
نيم ساعتي گذشت فالودهها آماده بود قالبهاي ليواني يخ رو گذاشت رو سطل فالوده كه به قول خودش كِشتي ببو منظورش اين بود كه نرم نشه.
بعد اونا رو گذاشت توي يخچال كه چندتا طبقهاش رو در آورده بود كه خوب جا بشه، هوا گرم بود و نميشد كه سطل فالوده رو خارج از يخچال نگه داره.
بعد بيبي ازم خواست تا برم از توي سرداب سطلي رو كه توش كوزه شو براتي بود بيارم.
معلوم بود بيبي، از شب قبل كوزههاي شو براتي رو گذاشته بود توي آب كه خيس بخورن.
دوباره يكي اونارو آب كشيد.
گفتم اينارو از كجا تهيه كردي؟
گفت: چند روز قبل،از خونه مش معدلي كوزهگر از محله خودتون خريدم و به زور گير آوردم چون اينارو بايد سفارش كني تا برات درست كنن و توي مغازه كوزهفروشها، به زحمت پيدا ميشن.
بيبي شربت نسترن خنكي رو كه از قبل درست كرده بود ريخت توي كوزههاي كوچك شو براتي و اونارو داد دست من كه ببرم خونه همسايههايي كه بچههاي كوچيك داشتن.
پرسيدم: بيبي فلسفه اين كار چيه؟ چرا كوزههاي كوچيك؟ براي بچههاي كوچيك؟
بيبي گفت: هر ساله در اين ايام يعني چند روز مونده به نيمه شعبان، همه خونوادهها براي رفتگان و اموات خود، خيرات ميكنن ولي اونايي كه بچههاي كوچك خودشون رو از دست دادن شربت خيرات ميكنن و ترجيح ميدن كه كوزههاي كوچيك كه ميدوني «كوزه شو براتي» بهش ميگن پر از شربت ميكنن و براي خونوادههايي كه بچههاي كوچك دارن ميبرن و عقيده دارن كه توي اون دنيا بچههاي مردهشون، اين كوزهها را دست گرفتن و سر حوض كوثر نشستن و از حوض كوثر به پدر و مادرشون آب ميدن و اونا رو سيراب ميكنن.
گفتم: بيبي تو براي كي خير كردي؟
گفت: براي پسرم يعني دايي چهارسالهات يحيي كه بر اثر بيماري حصبه كه شيوع داشت با خيليهاي ديگه، به رحمت خدا رفتن.
گفتم: خدا قبول كنه.
فوري حرفم را عوض و سعي كردم به چشمهاي اشك آلود بيبي نگاه نكنم.
گفتم: بيبي ميشه سهم منو از فالودهها، الان بدي بخورم و فاتحه بخونم؟
بيبي اشكهاي چشمش رو با گوشه چارقدش پاك كرد يك نيم قدح قلم طلايي رو از توي صندوق ظرفي گوشه اتاقش درآورد.
شربت گلاب كه آماده داشت با كمي فالوده ريخت توش و مغز گردو هم كه تميز شسته و چند ساعتي توي آب گذاشته بود كه رنگ زرد مغز گردوها برطرف بشه هم، به اون اضافه كرد و يخ گذاشت روش و گفت: نوش جان كن.
رفتم بيرون خوردم چون بيبي روزه بود خواستم نبينه، چقدر جگرم رو خنك كرد.
بيبي رو دعا كردم و براي رفتگانش فاتحه خوندم.
از بيبي اعمال مخصوص اين ايام و اين ماه رو پرسيدم با خنده گفت تو كه خودت سواد داري همه چيز رو در مفاتيح خوندي و ميدوني! روزه گرفتن در اول ماه،سوم ماه و ۱۵ و آخر هر پنجشنبه خوندن دو ركعت نماز كه بعد از حمد ۱۰۰ بار توحيد و بعد از سلام ۱۰۰ تا صلوات داره صدقه هم بده و فقرا رو فراموش نكن.
استغفار و توبه كردن شب پانزده ماه كه شب ميلاد حضرت مهدي(عج) است ميتوني اين اعمال رو به جا بياري اول غسل ميكني و شب رو به احيا و نماز و استغفار بگذروني، دعاي كميل، صدبار سبحانالله و الحمدالله و صدبار الله و اكبر و صد بار لا اله الاالله بگي دو ركعت نماز كه ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد ميخوني و بعد از سلام تسبيحات حضرت زهرا(س) هم ميخوني سه روز آخر ماه شعبان هم روزه ميگيري و به ماه رمضان وصل كن تا ثواب دو ماه روزه رو را برات بنويسن.
براي تعجيل در فرج آقا امام زمان هم بسيار دعا كن.
روزي هفتاد بار هم استغرالله و اسئله التوبه و روزي ۳۵ بار لا اله الاالله و لانعبدو الا ايّاه مخلصين له الدين و لو كرهالمشركون بگو و خوندن صلوات شعبانيه معروف از امام سجاد و مناجات شعبانيه و…
بيبي همه اينا رو تند تند برام گفت و اضافه كرد كه خودم هم برم و بقيه اعمال اين ماه رو از توي مفاتيح بخونم و همه رو انجام بدم تا ثوابي برده باشم.
در حال صحبت در مورد اعمال ماه شعبان بوديم كه زنگ در خونه رو زدن.
دختر همسايه يك ظرف برنج و قيمه براي بيبي آورده بود و پارسال مادرش به رحمت خدا رفته بود و براي برات اول مادرش، پخت كرده بودن و براي همسايهها و آشناها ميبرن.
شب كه از مسجد به خونه برميگشتم چندتا بچه كوچيك كه كوزههاي شو براتي به دست داشتن رو ديدم كه توي كوچه جمع شده بودن و اين شعر قديمي رو ميخوندن: اشو، شو براته – كوزه شو براته
خونه كه رسيدم سفره ساده افطاري بيبي پهن بود ولي بيبي هنوز در حال خوندن نمازهاي مخصوص اين ماه و ذكرهاي مربوطه بود.
گفتم: بيبي التماس دعا دارم. خدا قبول كنه اعمالت و صد ساله باشي.
و من زير لب گفتم:
اي امام عصر (عج) تو كه آهسته ميخواني قنوت گريههايت را
ميان ربناي سبز دستانت، دعا كن بيبي ما را