بيبي گاهي زير لبي اشعاري رو زمزمه ميكنه كه من هم از فرصت استفاده ميكنم و همه رو يادداشت كرده تا براي شما از طريق اين صفحه بفرستم. اشعار واسونكگونه…
بيبي گاهي زير لبي اشعاري رو زمزمه ميكنه كه من هم از فرصت استفاده ميكنم و همه رو يادداشت كرده تا براي شما از طريق اين صفحه بفرستم. اشعار واسونكگونه بيبي، در اين شماره بيشتر بوي گُل ميده و گاه از بيوفايي و گاهي هم از مهر و وفاي يار گفته و گاه از غم و اندوه زمانه شكوههايي ميكنه و گاه … خودتون بخونين خالي از لطف نيست.
غم اُندِه زِموي سَر زيادِه
كه غم چابك سوار و مه پياده
و پاي آسيو، مَشغول بودِم
خراب بُئِس آسيو، مه پير بودِم
دو دَس خَسّهاُم واروئه دِل نا
كه خدمتكار بيمحصول بودِم
گل نرگس بودم خارم تو كردي
به درد دل گرفتارم تو كردي
دهنُت بو كُنم بوي گل آيد
كه بوي مهربوني تَزدِل آيد
گلي كه من فرستادم تو بو كن
ميون هر دو زلفونت فرو كن
نويسم نامهاي از بيوفايي
ببندم بر پر مرغ هوايي
به قربون حناي پشت دستت
تو قليون چاق مكن ميسوزه دستت
تو قليون چاق مكن بر من حرامه
خودم چاق ميكنم ميدم به دستت
قدت نازم چو تركه نار امونه
لبت نازم چو سركه سال امونه
و قربون قد بالا بلندت
و قربون لبون مثل قندت
سنگ از قلعه كته موتِك نيونده
گوشواره بحريني مُگير نيونده
گل سرخ و سفيد آبي نميشه
كه مهرت از دلم خالي نميشه
گل سرخ و سفيد و ارغواني
فراموشم مكن اي يار جاني
گل سرخ و سفيدم كي ميآيي
بنفشه برگ بيدُم كي ميآيي
منو بردن به زندونخونة غم
زوقت مردنم شد، كي ميآيي
گل نرگس بودم، خارم تو كردي
به درد دل گرفتارم تو كردي
بيا دلبر كه اسم دلبريت ني
چرا فهم و كمال بيشتريت ني