اون روز توي اون هواي شرجي و گرم تابستون، بيبي سرگرم كار و در جنب و جوش تهيه و تدارك برنامهاي بود. ذوق و شوق اونايي كه دور و برش…
اون روز توي اون هواي شرجي و گرم تابستون، بيبي سرگرم كار و در جنب و جوش تهيه و تدارك برنامهاي بود. ذوق و شوق اونايي كه دور و برش بودن نيز نشون ميداد كه بايد برنامه خاصي باشه. توي آشپزخونه بيبي كه گرما بيداد ميكرد و گرمي و حرارت اجاق گاز هم به دماي محيط اضافه كرده بود نميشد بيشتر از چند لحظه موند، ولي نميدونم چه انگيزهاي باعث شده بود كه بيبي با شور و حرارت خاصي با دهن روزه چندتا نيرو هم بسيج كرده بود و با كمك همديگه، كاري ميكردن. دور و بر بيبي چندتا ديس و بشقاب چيني آركوپال،سيني و سطل لعابي، مواد حلوا و بالاتوه و… به چشم ميخورد. رفتم جلو و بعد از سلام و گفتن خسته نباشين خدا قوت گفتم اگه كمك ميخوان بهشون كمك كنم. بيبي هم از خدا خواسته چشمش كه به من افتاد گفت: فعلا باش تا در نقش و نگار كردن ديسها (تزئينات روي ديس)از سليقه تو استفاده كنيم. گفتم بيبي مگه امروز چه خبره همه رو به زحمت انداختي؟
بيبي با لبخند مليح و دلنشيني گفت: «تَصَدُّقُت بِبِم مُواَوي رَمضوني بَئو بُبُرَم!»(قربانت شوم، ميخواهيم رمضاني عروس ببريم) و اضافه كرد آخه امروز اول ماه مبارك رمضان است و اين اولين ماه رمضان بعد از ازدواج مريم، نوهام است و بايد مادر عروس «رمضوني» ببره خونه دوماد. گفتم واسه اينه كه همه به جنب و جوش افتادين توي اين گرماي ۵۰ – ۴۸ درجه لار دارين به خودتون زحمت ميدين؟ نميشد خشكه ببرين؟ قطعه طلايي، كالايي چيزي كه بتونه معني رمضوني رو بده و برابر با اون باشه؟ بيبي گفت: آخه رسم و رسومي گفتن و سنت قديما كه نميشه از برنامهها حذف كرد كه به خاطر گرما و زحمتي كه اين كارها واسمون داره،شوق و لذت اونو از عروس گلمون هم بگيريم كه هميشه توي دلش بمونه! در ضمن مادر دوماد هم «دِل شَكَشِه» و بايد از دلش در بياد آخه منتظر چنين مناسبتهايي است كه مراسم خاصي رو واسش اجرا كنيم.
گفتم: حالا چي ميخواين ببرين؟ و من بايد چه كار كنم كه در شاديتون هم شريك شده باشم؟ گفت: ۱۲ يا ۶ ديس حلوا ، ۱۲ يا ۶ دوري يغدر، ۴۰ عدد بالاتوه سَختو، ۱۰۰ عدد بالاتوه شلو (شُلشُلو)، يك سطل فالوده، شيره شكر ، عرق نسترن يا گلاب،مغز گردو براي روي فالوده كه بنا به توان مالي خانوادهها، اين مقدار كم و زياد ميشود. نشاسته خشك، آرد برنج، مغز پسته و خلال مغز بادام، زعفران (كستر و ژله به دلخواه) و در صورت تمايل:كباب شامي،خيار سبز، فلفل دلمه و نان و مرغ بريان، با يك قطعه طلا يا كالا. همه اينها كه آماده شد با يك وانتبار و دو نفر همراه، به خونه آقاداماد فرستادن تا مادر دوماد هم اونارو بين اقوام و دوستان و همسايگان تقسيم كند و به قول بيبي اين سنت و رسم قديمي از دلِش در بياد.