حنو بَسَّه وَسوئه از شير واسِسَّه نازنيننازنين رو كه ميخواستن از شير مادرش بگيرن، بيبي خواست به دست و پاش حنا ببنده. قدح حنا خمير كرده بود و يك گُروك(۱)…
حنو بَسَّه وَسوئه از شير واسِسَّه نازنين
نازنين رو كه ميخواستن از شير مادرش بگيرن، بيبي خواست به دست و پاش حنا ببنده.
قدح حنا خمير كرده بود و يك گُروك(۱) ريسمون(۲) نَخچ(۳) هم گذاشته بود كنار لَك(۴) حِنو بند كه مخملش هنوز سوز تبش(۵) اند. يعني بعد از اين همه سال رنگ سبز اين دستمالهاي مخملي يراقدوزي شدهي بيبي محفوظ مونده بود.
معلوم بود يا اصلاً نشسته يا اگه شسته اونا رو در سايه خشك كرده و نگذاشته آفتاب سوزان حياط بزرگ خونه بيبي، بيرنگشون كنه. نازنين رو بردن حموم و قشنگترين لباس رو به تنش كردن چه ذوقي ميكرد نازنين گويي خبر نداشت كه فردا چه روز سخت و چه دوره بحراني در پيش رو داره و تصميم دارن يكي از دوستداشتنيترين چيزهاي زندگيش كه خيلي هم به اون وابسته و معتاده رو ازش بگيرن.
بيبي، نازنين رو كنار خودش نشوند و گُروك ريسمونش رو باز كرد و يكي از كف لك(۶)هاي كُدري سرخي روي پاهاي خودش انداخت و شروع كرد به حناي نخچ بستن نازنين. گفتم:بيبي اين بچه كه طاقت حناي نخچ نداره تا چند دقيقه ديگه باز ميكنه چون دستش وَك وك اَكُن(۷) . گفت: نخ و يواش ميپيچم ولي اگه طاقت نياورد ميدونم بعدش چه كار كنم. نازنين بيخبر از همهجا، شاد وشنگول، مشتاقانه دستش در دست بي بي گذاشته بود و بيبي هم زير لب «اِشَو حِنوبَندونُشه يَك عالَموئه حَيرونُشِه» زمزمه ميكرد . يكي از دستها رو كه تموم كرد براش كِل زد و دستش گذاشت در كفْلك كدري و بعد هم اونو گذاشت در پارچه مخمل سبز يراقدوزي شده مخصوص حنابندون و دست ديگه نازنين هم به همين ترتيب حنا بست. چند دقيقهاي نشده بود كه نازنين طاقت نياورد و گفت: باز كن، هرچه وعده داديم كه دستش بَهبَه (۸) ميشه و دست نرجس دختر همسايه قشنگ نيست و دست تو قشنگه ولي پاش رو كرد توي يك كفش كه نه باز كنين . با نگاهي به بيبي و به اون فهموندم كه حق با من بود . بيبي خيلي سريع دستمالها و نخها رو از دور انگشتهاي نازنين باز كرد و ديگه بِهِش مهلت نداد كه حتي ببريمش دستاش بشوريم. يك چَنَه(۹) حنا برداشت و دوباره گذاشت كف دست نازنين و گفت: حِنووه كَفَك شَه بَنَم(۱۰) و حنا رو بست و دستمال رو پيچيد و گره زد . اما نازنين مرتب دستهاش باز و يا مشت ميكرد . به بي بي گفتم اگه اين دفعه هم طاقت نياورد چي؟ بيبي گفت واسه اون هم راه دارم. يعني يه حناي ديگه براش ميذارم. گفتم: خوبه كه انواع و اقسام حنا بستن به روش لاري داريم ولي اين روزها حناي هندي كمكم داره حناهاي لاري رو از صحنه خارج ميكنه و حتي اگه در بازار بگرديم شايد به سختي بتونيم نخ مخصوص حناي نقش رو پيدا كنيم.
بيبي گفت: بله همينطوره حناي نقش كفك ، حناي نقش پشت دستي. حناي كفك، حناي بلندو، حناي مُشكو(۱۱) ، حناي سَرپِلِنگه (۱۲) از انواع حنا بستنهاي لاري است كه حناي نقش، مهمترين و زيباترين حنايي بود كه در مراسم شاد بخصوص حنابندون عروس، مورد استفاده بود . شاعر فقيد و فرهنگدوست لاري محمدجعفر طالعزاده نيز در يكي از اشعار خودش، به اين نوع حنا، اشاره كرده كه :
حِنَووهِ نَقش كَفَك دَس و پاش اُشْبَسِّه
جُئو جُئو چون خُت ولي چشُش تَنگه
گفتم بله بيبي حق با شماست حالا چه در شهر چه در روستا، همه عروس خانومها تمايل دارن تا حناي هندي ببندن و از چِنگِ (۱۳) پا تا زانو و از چِنگ دست تا بازو اَحِنَو اَنِسِن(۱۴) و فرهنگ هندي رو داخل فرهنگ لاري كردن آخه شهري و رسمي و هر سنتي براي يك جامعهاي است و نبايد با اين سرعت، فرهنگها و سنتها رو از جامعه خارج كرد. اونقدر با بيبي در اين زمينه صحبت كرديم كه نازنين خوابش برد و ما هم خسته از كار روزانه، به اميد شروع فردايي خوب و خوش خوابيديم تا كوچولو رو ببريم امامزاده و…
۱-نخ توپي شده
۲-ريسمان – نخ مخصوص بستن حناي نقش
۳-نقش – پيچيدن نخ مخصوص حنا به دور انگشتان به صورت ضربدري كه لوزيهاي وسط نقشها خالي است و با حنا پر ميشود و بعد كه نخهارا باز ميكنند لوزيهاي كوچك حنايي و رنگي ميشود.
۴-پارچه مخصوص حنابندان كه دولايه و مثلثي شكل و از جنس مخمل سبز يا زري است با نوارها ويراق گلابتون و نقره دور دوزي شده .
۵-سبز چمني و پررنگ
۶-پارچه كدري كه معمولاً قرمز رنگ است كه به دور دست حنا بسته شده مي پيچند و بعد پارچه اصلي مخمل را بر روي آن ميبندند تا پارچه سبز حنايي و رنگي نشود و كف لك يا همان پارچه اوليه را بعد از حنابندان ميشويند.
۷-حالتي مثل تند زدن نبض – تند تند زدن رگهاي انگشتان
۸-قشنگ و زيبا – اصطلاحي بچگانه است.
۹-يك چونه
۱۰-ميبندم
۱۱-موش مانند
۱۲-سر انگشتان
۱۳-نوك پا
۱۴-ميگذارن – كنايه از بستن حنا است