زهراي من! این تازه ابتداي مصیبت ماست. این من که سر تو را بر دامن گرفتهام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخلهاي کوفه…
زهراي من! این تازه ابتداي مصیبت ماست. این من که سر تو را بر دامن گرفتهام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخلهاي کوفه همراز نخواهم یافت. این حسن که سر بر سینهي تو نهاده است و گریه جگر سوزش امان مرا بریده است روزي خون دل عمر خویش را بواسطهي زهر خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت. این حسین که ضجههایش دل ملائکۀ الله را میلرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازك خویش را به جان تو پیوند زند روزي بجاي لبیک، چکاچک شمشیر خواهد شنید و بجاي متابعت، خنجر و نیزه و تیر خواهد دید. این زینب که هم اکنون بر پاي تو افتاده است و هر لحظه چون شمع، کوچک و کوچکتر میشود، مگر نمیداند که باید پروانهوش به پاي چند شمع بسوزد و دم برنیاورد؟
تو را به خداي فاطمه سوگند که برخیز و به امکلثوم بگو که اگر جان مرا میخواهد لحظهاي از گریستن دست بدارد که من نمیدانم غم تو جانسوزتر است یا گریهي امکلثوم؟ و نمیدانم دخترکی که در یک مصیبت فاطمی اینچنین بیتاب است با آن مصیبتهاي عاشورایی چه میکند؟ این نو گُلان که اکنون اینچنین جامه میدرند جز چند روز از فصل خزان عمر تو را درنیافتهاند.(بخشهایی از کتاب کشتی پهلو گرفته- سیدمهدی شجاعی)
شهادت حضرت زهرا و اوج مظلومیت اهل بیت …. در ادامه نواهایی از زمینه های سوزانگیز حاج میثم مطیعی را با هم می شنویم…
بی تو مولا در گلویش استخوان دارد (زمینه)- حاج میثم مطیعی
با غم بی پایانت علی تنها شد(زمینه)