شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۰ب.ظ
::آخرین مطلب 2 ساعت پیش | افراد آنلاین: 4

خاطره یک برادر شهید لاری از اولین روز جنگ!

اسحق شاکری برادر شهید اسماعیل شاکری از شهدای ۸ سال دفاع مقدس به مناسبت یکم مهرماه، یادآور نخستین روز جنگ در سال ۵۹ مطلبی را در فضای مجازی منتشر کرده…

اسحق شاکری برادر شهید اسماعیل شاکری از شهدای ۸ سال دفاع مقدس به مناسبت یکم مهرماه، یادآور نخستین روز جنگ در سال ۵۹ مطلبی را در فضای مجازی منتشر کرده است.

به گزارش میلاد لارستان، اسحق شاکری برادر شهید اسماعیل شاکری از شهدای ۸ سال دفاع مقدس به مناسبت یکم مهرماه، یادآور نخستین روز جنگ در سال ۵۹ مطلبی را در فضای مجازی منتشر کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

روز اول مهرماه سال ۱۳۵۹ کلاس اول راهنمایی با همکلاسی خودم زیر ایرانیت مدرسه شهید رستگار دست به میله ایرانیت گرفته و ایستاده بودم؛  به همکلاسی ام گفتم جنگ شده است. بین ایران و عراق، با ورود من به مدرسه شهید رستگار، برادرم وارد کلاس اول دبیرستان صحبت لاری شدند.

با توجه به روحیه و تعلق خاطر به کشورمون، پدر و برادر و خودم هر سه نفر باهم توی بسیج بودیم، به همین دلیل زودتر با جنگ و جهاد آشنا شدیم.

با شروع جنگ شور و شوق و هیجان در ما بیشتر شده بود.

همیشه با لباس نظامی به مدرسه می رفتم. لباس برآیم خیلی خیلی بزرگ بود، پاچه شلوارم از زیر چند لا میزدم بالا و کمربندم بالای بالا می کشیدم که بشه از شلوار نظامی استفاده کنم.

پیراهن شماره بزرگ آستین چند لا بالا، یقه بزرگ یک قیافه دیدنی و معنادار،سرکلاس زنگ دوم به بعد چرت می زدم.

شب ها بدلیل رفتن به بسیج و پایگاه بی خوابی داشتم.

مرتب معلم بهم تذکر می داد و مرا به شستن صورت به بیرون کلاس می فرستاد.

اخبار جنگ با وسواس و حساسیت زیاد پیگیری می کردم.

بچه های هم سن و سال خودم و کوچکتر جمع می کردم و آموزش نظامی می دادم.

برادرم همون اول جنگ به جبهه اعزام شدند.

پدر و مادر، هم پسرشون بدرقه می کردند و هم نگران بودند.

پدرمم خانه را رها می کرد و به جبهه می رفت.

خیلی اوقات مادرم هم پدر بود و هم مادر، جنگ خوبی های زیادی داشت و خوبان زیادی هم از ما گرفت.

((جنگ جنگ است بیا تا صف دشمن شکنیم صف این دشمن میهن شکنیم. ))

اینم بیتی از سرودی بود که اخوی تمرینمان می داد و می خواندیم.

روز ها رفت و به روز موعود رسید.

روزی که لحظه به لحظه انتظار می کشید.

شهید محمد جعفر زرگری دوست اسماعیل شب در عالم خواب بهش گفته بود که تو فلان روز به جمع ما می آیی و او(اسماعیل شاکری) در عملیات رمضان اسماعیل وار به مسلخ عشق رفت و به معبودش پیوست.

نگارنده: اسحق شاکری

ف ۱۱۰

نوشته شده در تاریخ:دوشنبه ۰۱ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۹:۱۸ب٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین